خلاصه ماشینی:
و چنانچه علیرغم فرمالیستی بودن نقد،خود شاعر نیز با اسرار فراوان در کنار ناقد حضور یابد و بر شکل دیگری به عنوان نیت خود پافشاری کند، آنگاه میتوان دلالتهای منعادار دیگری از جمله القای اغراضی ثانویه و غیر معمول مثلا القای آشفتگی ذهن مؤلف یا مخاطب یا جهان پیرامون را برای آن یافت،اما در اینجا صحبت از اولین و اصلیترین القائاتی است که کلمات یک متن بر ذهن وارد میکنند مگر آنکه خلاف آن ثابت شود باری اینکه نادرستی این شیوۀ استدلال بهتر روشن شود،به مثالی و سؤالی متوسل میشویم:اگر بندها و جملات مقالۀ آقای اقبال را دستی بازیگوش و ناشناس به هم میریخت،ذهن برای فهم آن چگونه عمل میکرد؟به ناچار سعی در منظم کردن دوبارۀ آن میکرد.
نکتۀ جالب این است که آقای اقبال بعد از اینکه به این نحو،مقدمه و توضیح آقای دکتر پاینده در مورد عقاید فرمالیستها را که برای آشنای خوانندگان با فرمالیسم ذکر شده،پیشفرض معرفتی ایشان برای قرائت فرمالیستی شعر نشانی تلقی میکنند و درک نادرستی ار مفهوم پیشفرض و context نشان میدهند،خود نیز دقیقا همین کار به زعم خود غلط را میکنند و به نظریات شکلوفسکی متوسل میشوند و به این ترتیب در همان قدمهای اولیه وارد حیطههای ممنوع کردۀ خود میشوند.
آیا جملۀ فوق یک توضیح علمی دربارۀ Irony و مفهوم آن نیست؟بیان این جمله در مقدمۀ مقاله و برای تشریح نظریات فرمالیستها چه اشکالی دارد و چگونه ناقض اصول فرمالیسم است و چه ربطی به حضور خواننده در متن دارد؟ مثال دوم: جملۀ آقای دکتر پاینده: هم به این سبب است که در بقیۀ شعر کلمات یا عبارتهایی آمدهاند که طرق مختلف توجه خواننده را به تباین میان تاریکی و نور جلب میکنند.