خلاصه ماشینی:
"در این دوره نیز به مانند دورههای پیشین،درگیریهای این دو عنصر خسارتهایی برای حکومتایجاد کرد و افراد زیادی این مقاله سعی شده است،تئوری ابن خلدون از سالهای پیش از تشکیل حکومت صفوی تا سال 996 ه.
سؤالات 1-آیا نقش اهل شمشیر با استقرار حکومت صفوی به پایان رسید؟ 2-آیا تئوری ابن خلدون مبنی بر واگذاری امور به اهل قلم بعد از استقرار حکومت،تجلی یافت؟ (به تصویر صفحه مراجعه شود)3-آیا تفکیک وظایف این و عنصر به معنی عدم دخالتشان در امور یکدیگر بود و یا اینکه این مسأله از جانب آنان نادیده گرفته شد؟ 4-این دخالت در امور یکدیگر(اگر تأیید شود)،چه واکنشهایی در هر دو طیف ایجاد کرد؟ در منابع تاریخی اشارات مستقیم و غیرمستقیم به مبحث درگیری اهل شمشیر و اهل قلم شده است.
اما همانگونه که ابن خلدون میگوید بعد از تأسیس و تثبیت هر حکومت برای ادارۀ مطلوب آن نیازمند قشر دیگری است که این قشر نه با نیروی شمشیر بلکه با قدرت قلم در پی استوری آن حکومت است و چون قزلباشان تجربه و تخصصی دراینباره نداشتند،ازاینروی این وظیفه طبق سنت دیرین ایرانی به اهل قلم سپرده شد.
درگیری اهل شمشیر با اهل قلم برای ترسیم بارزتر این درگیریها فقط به ذکر چند نمونه برجسته اکتفا میشود: قتل امیر نجم ثانی-از بارزترین نمونههای خصومت دو عنصر ترک و تاجیک مسأله عدم همکاری سران قزلباش با نجم ثانی به عنوان فرماندۀ تاجیکی سپاه صفوی در جنگ با ازبکان است.
دخالت برخی از صاحبان قلم در امور نظامی،چون فرماندهی امیر نجم ثانی بر سپاه صفوی در جنگ با ازبکان و یا دخالت برخی صاحبان شمشیر در امور دیوانی چون تصاحب منصب امارت دیوان اعلی توسط بدرخان استاجلو36،از تبصرههای تطابق نظریۀ ابن خلدون با حکومت صفوی است."