خلاصه ماشینی:
"آشوری در جائی از کتاب خود(عرفان و رندی حافظ)به این مشکل نزدیک میشود و مینویسد:«در جهانی که آئینهای است جلوهگر جمال یار و بزمگهی است از او، آنجا که در صحبت«باغ و بهار»میتوان نشست و از کف ساقیان مهروی می ناب گرفت و به یاد آن عشرت ازلی زد،حدیث زهد و توبه چیست؟» اما باید در اینجا افزود:حافظ اعم از اینکه از اسطوره آفرینش و تأویل ذوقی آن در«کشف الاسرار» پیروی کرده یا نکرده باشد،در این زمینه سر و کارش با چیزی واقعی است.
اگر مفسران تأویلی حتی گامی کوچک از متن بیرون بگذارند و به شاعری که در 720 به دنیا آمده و در 792 بدرود زندگانی گفته،نزدیک شوند یعنی او را در مقام شاعری اندیشهورز ببینند نه مفسر صرف افکار پیشینیان،درخواهند یافت که او افزون بر عارف بودن،کارهای دیگری نیز داشته،به دربار میرفته،در اعیاد در برابر شاهان شعر میخوانده،از دست غضب شاه شجاع و فقیهان به اصفهان و یزد گریخته،در خانه جلال الدین تورانشاه از ترس طلبکاران بست نشسته و از همه اینها گذشته، کسی نبوده که نقد را به امید نسیه از دست بدهد و برای درک این معنا هیچ نیازی به تأویل ذوقی دبستان تصوف خراسانی نیست.
این است که گاه در اثر ناخشنودی یکی از شورها یعنی برخورد آن به مانع بیرونی،کار شورهای دیگر نیز آشفته شده و نیروی مؤثر زندگانی یعنی رای(اراده) بیرون میرود و در برخی سوها پرتوانتر و در برخی دیگر ناتوانتر نمایان میگردد یعنی از صورت بهنجار (نورمال)بیرون میرود ولی این همدستی شورها برای از میان برداشتن مانع که همان یگانه شدن همه زندگانی در سوی تأثیر ویژه است،نشانه این نیست که همه زندگانی برای خشنود ساختن شهوت جنسی است."