چکیده:
در هر زبانی لهجه هایی متمایز مشاهده می شود. علاوه بر آن، گونه ها و گویش هایی هم خانواده در کنار همدیگر وجود دارند که چه بسا تفاوت هایی آوایی و واژگانی و دستوری آشکاری به هم دارند به طوری که برقراری ارتباطی زبانی را برای سخنگویان آنها بس دشوار یا غیر ممکن می سازند. در این حالت، اهالی یک جامعه سیاسی یا کشور، برای آنکه بتوانند با همدیگر ارتباط زبانی مطلوب بر قرار سازند، به گونه زبانی مشترکی نیاز پیدا می کنند.
هنگامی که در محدوده مرزهای سیاسی و جغرافیایی خاصی زبان های متفاوت متداول باشد و سخنگویان نتوانند از طریق زبان مادری خویش با یکدیگر ارتباط برقرار سازند، ضرورت استفاده از گونه زبانی مشترک احساس می شود.
داد و ستدهای تجاری و فرهنگی میان اقوام و ملل نیز مستلزم استفاده از گونه زبانی مشترک است. برخی فعالیت های مذهبی نیز استفاده از گونه زبانی مشترک را ایجاب می کند. هنگامی که مبلغان مسیحی وارد افریقا شدند، با گستره وسیعی از لهجه ها و گویش ها روبرو گشتند (Asher 1994: 4392). آنان نمی دانستند، از میان این گسترده وسیع، کدام لهجه یا گویش را برای مقصد تبلیغی خویش انتخاب کنند.
حکومت ها نیز، برای برقراری ارتباط میان شهروندان و نهادها در مقیاس کشوری و نیز برای آموزش – که معمولا برعهده حکومت است – نیاز به گونه زبانی مشترک دارند. (Fasold 1993, vol. 1, p.3) هنگامی که حکومت به زور و با نیروی نظامی بر سرزمین تسلط می یابد، انتخاب گونه زبانی مشترک امری خطیر و حیاتی می گردد و نوع و نحوه این انتخاب در آینده حکومت و مردم موثر می افتد.
در چنین مواردی، معمولا گویشی که سخنگویان آن قدرت حکومتی را به دست دارند به عنوان زبان مشترک انتخاب می گردد و جامعه زبانی آن را می پذیرد و به کار می برد. گاهی نیز، به دلایل سیاسی یا مذهبی یا اقتصادی و یا فرهنگی، گونه زبانی مهجور و حتی مرده یا زبانی خارجی به عنوان زبان مشترک برگزیده می شود ...
خلاصه ماشینی:
")Milroy 1985: 23) هنجارها و الگوهای آوایی و واژگانی و دستوری و معنائی گونه زبانی برگزیده باید چنان تثبیت گردد که معیار و ملاک تشخیص درست از نادرست گردد ــ امری که از آن با عنوان نقش مرجعیت گونه معیار یاد میشود.
(صادقی 1375) آنچه امروز در زبانشناسی اجتماعی به عنوان یکی از جنبههای بسیار مهم برنامهریزی زبان(3) مطرح است و معیارسازی(4) خوانده میشود، در یک نگاه کلی، شامل همین دو مرحله است یعنی انتخاب گونه معیار و تدوین و تثبیت و گسترش کارکردها و اشاعه آن.
)Hudson 1986: 32-34) جیمز و لسلی میلروی، با نگاهی موشکافانهتر، شش مرحله برای معیارسازی ذکر کردهاند: 1) انتخاب گونه معیار 2) پذیرش آن از جانب مردم با نفوذ 3) گسترش و اشاعه جغرافیایی و اجتماعی آن با وسایل گوناگونی از قبیل رسانهها و نظام آموزشی 4) تثبیت آن 5) حفظ و صیانت آن 6) گسترش نقش و کارکرد آن.
هرچه گونه معیار کاربرد وسیعتری پیدا کند نقش متحدکننده آن پررنگتر و برجستهتر و روند وحدت زبانی سریعتر میگردد )Fasold 1993: 3-4) و این برای حکومتها اهمیت بسیار دارد، چون یکی از عوامل تحکیم وحدت ملی شمرده میشود.
از میان قشرهای جامعه، پذیرش گونه معیار از جانب متخصصان زبان و دانشگاهیان اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا بیشتر گویندگان و نویسندگان، برای تشخیص معیار از غیر معیار و درست از نادرست، بیش از آنکه به دانش و آگاهی خود اعتماد کنند به نظر و رفتار زبانی آنان مینگرند و از آنان تقلید میکنند )Milroy 1985: 1) ."