چکیده:
مفاهیم از عمده ابزارهای معنابخشی جهان و از مهمترین ابزارهای تحلیل سیاسی و
ساخت اندیشهاند که با توجه به تغییر واقعیات سیاسی و تغییر کاربرد آنها همواره در
حال تغییر و تحولاند.این مقاله درصدد است تا این تحول را از منظر رویکرد روش
شناسانه علوم تفسیری و رویکرد اندیشه سیاسی مورد بررسی قرار دهد.در رویکرد نخست
مفاهیم به اقتضادی ویژگیهای شالودهشکنانه، نشانه شناسانه، تبار شناسانه، دیرینه
شناسانه، پدیدار شناسانه و زبان شناسانهای که دارند، همواره در حال تحولاند و این
همه به جهت تداونم زندگی انسان و تحول مفاهیم اساسی زندگی اوست.بر اساس رویکرد دوم
تحول مفاهیم سیاسی متأثر از تحول تاریخ اندیشه سیاسی است که این مفاهیم در راستای
حل مسائل اساسی سیاسی انسان در هر عصری و به اقتضادی حل مشکلات اساسی انسان پدید
آمده و به جهت پاسخگویی به نیازهای هر عصری متحول میشوند.
خلاصه ماشینی:
"پس نفس اندیشه همواره نزد آدمی از اهمیت به سزایی برخوردار بوده است، به گونهای که انسان از دیرباز درباره قضایای پیرامون خویش به تأمل پرداخته و به منظور مساعدتر کردن محیط زندگی برای ادامه زیست خود، تغییر و تحولاتی را بسته به ادراک خویش از قضایا در آن به وجود آورده است، به نحوی که میتوان گفت، گستردگی و پیچیدگی تدریجی تمدن بشری که ناگزیر دگرگونی نهادهای حاکم بر جامعه را نیز در پی دارد، زمینه رشد ذهنی انسان را فراهم کرد و او را درباره هر آنچه به زیست انسانی او مربوط میشد، به تأمل واداشت و از موجودی منفعل به موجود فعال در تمام زمینهها مبدل ساخت که از جمله پیامدهای مهم این امر، پیچیدگی و تنوع چشمگیری است که در ابعاد مختلف زندگی انسان کنونی مشاهده میشود.
ذکر این نکته که پرسشها بستر رویش اندیشهها هستند، این سؤال را مطرح میسازد که آیا اندیشمند سیاسی باید برای هر یک از این پرسشها، جوابی قطعی ارائه دهد، و آیا در قلمرو اندیشه، تفکراتی وجود دارد که به حل و فصل نهایی سؤالات منجر شود؟در پاسخ باید گفت، گر چه پویایی اندیشه منوط به پرسشهایی است که در ذهن اندیشنده میرویند، ولی این پویایی زمانی ادامه خواهد داشت که پرسشهای مطروحه قابل درک باشند و از آنجا که ادراک، نیازمند تأمل و تعمق است، لذا پاسخگویی سریع به اینگونه پرسشها امکانپذیر نیست، چنانکه هنوز نیز پس از گذشت دو هزار و پانصد سال (36) از بدو پیدایش اندیشه تاکنون، جوابهای درخور خود را باز نیافتهاند(که اگر بازیافته بودند، دیگر هیچ مسأله مبهمی برای بشر باقی نمانده بود)."