خلاصه ماشینی:
"در این نوع داستانها،شهر بستری است آبستره با ویژگیهای بارز و برشمرده برای زندگی انسانهای قالبی با مسائل مشترک و الگوهای رفتاری قابل پیشبینی که محدودیت جهانبینیشان ناشی از محدود بودن جهانبینی نویسنده نیست بلکه نویسنده با چشمپوشی از بخش اعظم جهان و متمرکز کردن دیدگاهش به نکتهای خاص میکوشد به آن حتی در سایه غمی بزرگ جان بدهد؛غمی که حاصل (به تصویر صفحه مراجعه شود) شکست قهرمانان کوچک این داستانها در جنگ با وضعیتی بسیار برتر از آنهاست (جهان ماشینی)،پس در برابر مشکلات کوچک قرار داده میشوند تا شکستها و پیروزیهای ناچیزشان،زندگی را بستری پویا و در حال کمال به نظر آورد و تقلایشان برای به دست آوردن موقعیتی ناچیز شاید باعث شود تا شکست بزرگشان را فراموش کنیم.
با وجود اینکه چنین نگاهی با جامعه صنعتی آمریکا که از ابتدای ظهورش در پی حذف تفاوتها و یک کاسه کردن ملیتها بود،همخوانتر است اما در سالهای اخیر نویسندگان جوان ایرانی با نوشتن داستانهایی از این دست،شهری شدن جامعه را حتی در مقیاسی کوچک،نوید دادهاند!در داستانهای سیامک گلشیری آدمها، عروسکوار در بستری که شهر نام دارد و جایی است برای تقسیم شغلها و خیابانهایی دارد که نه برای دسترسی به سایر نقاط شهر بلکه به منظور ایجاد راهبندان و محلی برای ملاقات آدمها،چهره شهر را خط خطی کردهاند و آپارتمانهایی که زوجهای مسألهدار را در خود جای دادهاند(زوجهایی که حتی وقتی از شهر دور میشوند مسائلشان را در چمدانی با خود میبرند)زندگی میکنند."