چکیده:
مقالهء حاضر با استناد به نظریات سوسور،بختین،کریستیوا،رولان بارت و هارلد بلوم؛مبانی نظری بینامتنیت را در رمان«سرگشته در دنیای تورگنیف»بررسی میکند.نگارنده به بینامتنیت همچون یک شگرد نقادانه مینگرد که میتواند خواننده را به معانی تازهای از متون برساند.
خلاصه ماشینی:
این نکته را در جایی از رمان میبینیم که دوشیزه مالوور(معلم کودکی مری لوییس)از توجه او به شخصیت ژاندارک متعجب میشود و همین باعث میشود«تا مدتها از خود بپرسد آیا این کودک توانایی بالقوهای داشته که او نادیده گرفته باشد،مثلا تخیلی که روزی ثمر بدهد؟»(21)چنانکه در بالا گفتیم و در عنوان رمان هم واضح است،این رمان دربارهء تفسیر خواننده از داستانهایی است که میخواند.
رمان ترور تصویر بازی بیرحمانهء سرنوشت است که فردی در کوچک-شهری متولد میشود که فرصتهای زیستن در شادی را به انسانها نمیدهد،و در نتیجهء همین بازی انسانها-بستگان و همسایهها و همشهریان-بزرگترین مانع رها زیستن همدیگر میشوند،و همین بازی سرنوشت او را در ازدواج بیعشق گرفتار میکند و شوهرش عقیم و بیتمایل به همخوابگی است و در اندک زمانی که مری لوییس به پسر خالهاش گرایهء دلی پیدا میکند.
تصویر بازاروف دو نقش بینامتنی را با رمان ترور بازی میکند:الف)برای مری لوییس تداعیکنندهء مرگ رابرت است؛ب)خود بازاروف به نحوی برجستهکنندهء ناکامی رابرت است.
صحنهای که مری لوییس زنی از رمان تورگنیف را به یاد آورد و پارگراف بعد که رابرت در آن جا داد،لحظهء ارتباط بینامتنی رمان«سرگشته در دنیای تورگنیف»و «پدران و پسران»است.
اسب سفید در فرهنگ ایرلند نماد مرگ است،از همان ابتدا که اربرت و مری لوییس در گورستان با هم داستان میخوانند،ترور با گنجاندن تصویر این اسب به خواننده پیش آگاهی میدهد که مرگی در پیش است.
رابطهء یبنامتنی رمان ترور با رمانک تورگنیف در وضعیت مری لوییس(در رمان سرگشته در دنیای تورگنیف) و زانایدا(در رمانک نخستین عشق)قابل استنباط است.
از این رو،هرجا در رمان ترور جملههایی از تورگنیف(عموما ایتالیک شده) میبینیم،نشان حضور رابرت در دل و ذهن مری لوییس است.