چکیده:
تحلیل نقاشی، سخن از پرصداترین سکوتهاست.سؤالی که شاید همواره برای هر یک از ما
در رویارویی با هر تصویر مطرح میشود، این است که چگونه آن تصویر را بخوانیم.در نوشتار حاضر میکوشیم با تحلیل یک مینیاتور، مبتنی بر اصول معناشناختی، (1)
به زبان مشترکی که میتوان برای تحلیل همه هنرها به کار گرفت، نزدیک شویم؛هر چه هنر
را میتوان به یک دنیا تشبیه کرد و هر دنیا زبان ویژه خود را داراست؛اما نقطه
مشترکی که بین همه هنرها وجود دارد، این است که برای درک زبان آنها به اصولی همگانی
نیازمندیم.
خلاصه ماشینی:
"آنچه ما در اینجا مورد وارسی معناشناسانه قرار میدهیم، «دانش بودن»نقاش نیست، بلکه«دانش بودن»نقاشی اوست؛ چه از لحظهای که به مطالعه معنای نقاشی میپردازیم، برای او جان قائل میشویم؛به دیگر سخن، «معناشناسی تصویری جستجویی است جهت دستیابی به منطق پر احساس و جانداری که در پرده نقاشی، عکس یا اعلانات تبلیغاتی وجود دارد».
متضادهادو دنیای طبیعی و انسانی، هر یک در این پرده نقاشی نمایندهای دارند: درخت نماینده طبیعت است، همانطور که فاعل انسانی نماینده جهان بشری است.
چهره پیرمرد، طرز نشستن او، نگاهش، حالت فکورانه وی و کنار گذاردن گیوههایش، همه نشانده آرامش است(خلوت با خود)، در حالی که درخت، طرز قرار گرفتن آن، رنگ و نوع شاخ و برگش همگی نشانه اضطراب و عدم آرامش فاعل طبیعی است.
شباهت موجود دیگر در این نقاشی، شباهت رنگ لباس فاعل انسانی با رنگ برگهای درخت، جام، گیوه، کتاب و آسمان است.
از آنجایی که طبیعت به این ندای طبیعتجوی انسان پاسخ گفته، او را به عنوانعضوی از خود پذیرفته و تکیهگاه وی شده(پیرمرد به درخت تکیه دارد)، درخت را نیز فاعل طبیعی نامیدهایم.
پیرمد به دنیایی والاتر از دنیای بشری و طبیعی میاندیشد و بدین دلیل، تمام وجود او در این نقاشی سرشار از انعطاف است.
بدینسان، قهرمان این ترسیم به سه گونه قابل تعریف است: الف)قهرمانی که دنیای پر هیاهوی بشری را ترک گفته(گذشته نقاشی)؛ب)قهرمانی که در یافته وصال با طبیعت کمال مطلق نیست(حال نقاشی)؛ج)قهرمانی که اندیشه راهیابی به دنیای والاتر را آغاز کرده، و از سویی، ندایی از خاک برآمده و او را بدین میهمانی فرا میخواند؛چه وصال با دنیایی دیگر در کار است(آینده نقاشی)."