خلاصه ماشینی:
"در مقابل این گروه از شاعران،ناصر خسرو شعر مطلوب و سخن خود را چنین معرفی میکند: «من آنم که در پای خوکان نریزم مر این قیمتی در لفظ دری را» (ب 32/ق 64) *** «سرم زیر فرمان شاهی نیارد نه تختی نه گاهی نه رودی نه جامی» (ب 38/ق 100) *** «گرت بخوانم مدیح،تو که امیری نیز به مهمان و خان خویش مخوانم گر تو بخوانی مرا،امیر ندانمت ورت بخوانم مدیح،مرد مدانم» (ب 10،11/ق 97) آنچه مایه مدحتگویی شاهان و امراست،همانا طمع ورزیدن به ثروت و مکنت آنهاست و من که طمع از مال ایشان بریدهام چرا مدحت اینان گویم؟ «چون طمع بریدم ز مال شاهان پس مدحت شاهان چرا سگالم؟» (ب 18/ق 152) هر آن کس که پشتش به دین خدا و ارزشهای دینی گرم باشد،هرگز از امیران ترس و هراسی به دل راه نخواهد داد؛زیرا بزرگی و حقارت افراد در چشم من برطبق موازین دینی است: «کنون میر پیشم ندارد خطر گر آنگه خطر داشتم پیش میر ز دینند پیشم به دنیا درون عزیزان ذلیل و خطیران حقیر» (ب 24،25/ق 189) ای شاعر«درگاهی»اگر تو بانشاط به دربار فلان پادشاه گیلان میروی،من قصد درگاه خدای رحمان میکنم: «گر تو نشاط درگه جیلان کنی من قصد سوی درگه رحمان کنم» (ب 35/ق 177) آیا سزاوار است کسیکه قرآن را حافظ است و به رموز و معانی آن آگاه،بهجای ختم قرآن به مدح دهقان و امرا بپردازد؟ «چرا خوانم چو فرقان کردم از بر به جای ختم قرآن مدح دهقان» (ب 29/ق 48) -نکوهش شاعر مداح که برای دریافت قبا و مرکب در مقابل شاهان کرنش میکند: «گر تو ز بهر خدمت رفتن به پیش میران اندر غم قبایی تو از در قفایی از دوستی دنیا بندهای امیر و شاهی وز آرزوی مرکب خمیده چون حنایی» (ب 26،34/ق 156) از نظر ناصر چنین شخصی شایسته قفاست نه قبا."