چکیده:
مقاله مزبور برگردان فارسی بحثی از تامپسون است که در ضمن آن به بررسی دیدگاههای سه مکتب عمده فلسفه سیاسی معاصر در غرب یعنی بنیانگرایی،پساتجددگرایی و زمینهگرایی میپردازد.نگارنده مقاله اعتقاد دارد که زمینهگرایی در مقایسه با دو مکتب دیگر به لحاظ نظری تفوق دارد و در مقابل انتقادات مطروحه از سوی آنها قابل دفاع میباشد.هرچند مشکلاتی نیز دامنگیر آن هست که باید برای رفع آن کوشید.
خلاصه ماشینی:
"راه دوم این است که باید قادر باشیم شواهدی دال بر وجود اصول مظلوم واقع شده پیدا کنیم که وقتی این اصول دوباره مطرح شوند،بتوانند برای نقد اصول حاکم مورد استفاده قرار بگیرند؛به عنوان نمونه،والزر مورد یک جامعه تبعیضطلب را مطرح میکند و تصدیق میکند که غیر ممکن نیست بتوان جامعهای را متصور شد که در آن،سلطه و انحصارگرایی نه تجاوز به ارزشها،بلکه نمایانگر آنها باشد،جایی که توزیع کالاهای اجتماعی متناسب با سلسلهمراتب قدرت صورت بگیرد.
Chapter2 دور نگه دارد؟اگر والزر در حقیقت،به سوی تبیین چنین نظریهای پیش میرود،به چه میزان این حرکت وی را از زمینهگرایی دور میسازد؟آیا ممکن است نظریهای درباره ایدئولوژی ارائه کرد که با زمینهگرایی سازگار باشد؟اگر زمینهگرایی بدینطریق از محافظهکاری تبرئه شود،آیا این به آن معنا نیست که از مطرح بودن به عنوان راه میانه بین پساتجددگرایی و بنیانگرایی دست بشوید؟آیا با وارد کردن مفهوم نظریه نقادی به طور خاص، زمینهگرایی بیشتر به بنیانگرایی نزدیک نمیشود تا به پساتجددگرایی؟ در این مورد،میتوان پذیرفت که نیاز به عنصری از این نوع نظریه وجود دارد تا به زمینهگرایی اضافه شود.
اگر ناقدی بگوید که نظریه جدید را دیگر نمیتوان براستی زمینهگرایی نامید،مدافع والزر میتواند پاسخ دهد که برای او نام اهمیت ندارد،بلکه نکته مهم این است که درعینحال که چنین نظریهای کار خود را با اختلافات جزئی خاص درون فرهنگ سیاسی آغاز میکند،آمادگی دارد هرگاه مناسب باشد،به چالش با عناصر تشکیلدهنده آن فرهنگ برخیزد."