چکیده:
در این جستار،با تعریف دو علم کلام و اصول فقه و تبیین اجمالی ویژگی مسایل این دو گستره از علوم اسلامی،به پیشینهی تاریخی ورود مسایل کلامی به حوزهی مباحث اصولی اشاره شده است.این امر از نوعی ارتباط بین مسایل کلامی و مسایل اصلولی حکایت مینماید.علم کلام مشتمل بر مباحثی دربارهی گزارههایی حقیقی از احوال مبدأ و معاد است و دانش اصول متضمن بحث از گزارههایی اعتباری است که در استنباط حکم شرعی فرعی مؤثر میافتد؛ بنابراین بیشتر مسایل علم کلام از حقایق،و مسایل دانش اصول از اعتباریات است.در زمینهی رابطهی تصدیق حقیقی با گزارههای اعتباری،برخی از عالمان بر عدم رابطهی منطقی تولیدی بین آن دو تأکید دارند و بعضی دیگر به وجود رابطهی منطقی بین آن دو معتقدند.مهمترین ثمرهی مترتب بر این دو نظریه آن است که اصولی،تنها براساس نظریهی اخیر میتواند از گزارههای کلامی در براهین اثبات مسایل اصولی استفاده نماید.با استقرار در مباحث اصولی طرح شده در کتب دانشمندان این علم درمییابیم که اصولیان از بعضی از گزارههای کلامی به عنوان اصل و مبدأ تصدیقی و دلیل بر برخی مسایل و مباحث اصولی بهره جستهاند.
In this paper firstly، we define two Islamic sciences: theology and the principles of jurisprudence. Then we review how the theological questions entered among the discussion of the principles of jurisprudence. Theology deals with the questions of God and hereafter، while the principles of jurisprudence are a science that deals with the conventional rules of deducing religious law (Shari'a) from its authentic sources. So theology deals with real facts while the principles of jurisprudence deals with conventional ones. Is there any logical relationship between these two domains? There are two opposite schools answering this question. If the answer is positive، we can deduce some of the facts of the second science from those of the first one. This is the main question of this paper.
خلاصه ماشینی:
"در همان حال ممکن است از مسایل علم کلام نیز به شمار آید؛ زیرا این سؤال نسبت به فعل خداوند متعال مطرح میشود که آیا عقلا جایز است که خداوند عملی را که به آن از جهتی امر نموده است،از جهت دیگر نهی کند؟طرح مسألهی کلامی در علم اصول به اعتبار غایت و غرضی که بر آن مترتب است،آن مسأله را اصولی مینمایاند.
شاید مجادلهی طولانی عدم حجیت خبر واحد نشأت گرفته از این پیش فرض کلامی بوده است که اصول دین نیازمند به دلایل قطعی است؛بنابراین،چگونه میتوان وجود خدا را با خبر واحد اثبات نمود؟(9،ص:98) بههرحال،نفوذ مسایل کلامی در علم اصول و تأثیر گذاری آن بر مباحث اصول فقه از خویشاوندی در ریشه و بنیاد این دو علم حکایت دارد و از نظر تاریخی میتوان طرح مباحث کلامی را در نوشتههای اصولی به دو کیفیت دانست:نخست،طرح برخی مسایل کلامی و بررسی ماهوی آنها در کتابهای اصولیان که تا اواسط قرن پنجم چنین روشی معمول بوده است.
با استقرار در مسایل و مباحث علم اصول در متون تألیف شده در زمینهی این علم درمییابیم که از برخی گزارههای کلامی به عنوان اصل و از بعضی دیگر،به عنوان دلیل و از پارهای برای صحت استدلالهای مسألهی اصولی استفاده شده است؛بنابراین پیش فرضها و مبادی اخیر،اصولی و فقیه را در رسیدن به مسألهی اصولی یا حکم فقهی یاری میدهد و تأثیری جدی بر دیدگاههای آنان به جای میگذارد.
5-برخی گزارههای کلامی حقیقی به عنوان مبادی تصدیقی برای وصول به گزارههای اعتباری مورد بهرهبرداری علمای اصول فقه قرار میگیرند یا در اثبات مسایل اصولی مؤثر میافتند."