خلاصه ماشینی:
"از جمله وقتی که انتخابات دورهء هفدهم مجلس شورای ملی در زمان نخستوزیری وی برگزار شد و یاران او در تهران انتخاب شدند،یکی از روزنامههای مخالف،کاریکاتوری از مصدق چاپ کرد به این صورت که نخستوزیر را در حالی نشان میداد که به جای مستراح،از نوع ایرانی،بر سر در مجلس شورای ملی نشسته بود،یک پای خود را روی یکی از پایههای سردر عدل مظفر گذاشته بود و پای دیگرش را روی پایهء دیگر آن،و در آن حال مشغول قضای حاجت بود،و به جای مدفوع،سر یکی یکی نمایندگان تهران از وی دفع میشد،یعنی مصدق به انتخابات آن دوره و به مجلس شورای ملی تغوط کرده است!مصدق را حتی با این روزنامه نیز کاری نبود تا چه رسد به روزنامههای حزب توده:شهباز،به سوی آینده،چلنگر،و مردم و...
اما از عبارتی که محمد علی شاه به هنگام شرفیابی مصدق السلطنه برای کسب اجازهء سفر اروپا به وی گفته بوده است-که در صفحات بعد به آن اشاره خواهم کرد-چنین برمیآید که شاه او را طرفدار خود نیز نمیدانسته است(تقریرات،14-17).
وی این موضوع را به صورت دیگری نیز ذکر کرده است: از او[مستوفی الممالک]تمنی کردم شرحی از طرف وزارت مالیه به مدیر مدرسه بنویسد به این مضمون که چون من بورسیهء دولتام و مخارج تحصیلات مرا دولت میدهد و بیش از یک سال دیگر خرج تحصیل نخواهند داد در صورتی که مدرسه موافقت کند و من امتحانات خود را بدهم زحمات من به هدر نمیرود(تقریرات،25-26).
موضوع تحصیل مصدق السلطنه را در اروپا نمیتوان بدون اشارهای ولو اجمالی به دو سه مطلب زیر به پایان رسانید: به نظر بنده علت اساسی تصمیم او را برای تحصیل در اروپا،باید در برخی از حوادث سالهای آغاز مشروطیت جست که خود نیز به آن اشاره کرده است: تبلیغات بر علیه مستوفیان روز به روز شدت میکرد و من خود را از جرگهء آنان خارج نمایم[کذا]و علت شدت تبلیغات این بود که بعد از مشروطه این فکر در جامعه قوت گرفت که..."