خلاصه ماشینی:
"پژوهشهای نویسنده همچنین نشان میدهند که علیرغم گذشت زمان و دگرگونیهای فرهنگی و تاریخی،بسیاری از اندیشهها و نظریههای این گروه در زمانهء ما نیز هنوز تازگی و اصالت خود را حفظ کردهاند و همچنان در معرض بحث و داوری هستند،از جمله مسألهء تعهد و التزام نویسنده و شاعر در برابر جامعه،مسایل و مشکلات زبان و خط فارسی،و اعتبار آثار ادبی گذشتهء ایران در حوزهء شعر و نثر عاشقانه و عارفانه.
آنچه دربارهء این نظریهء نویسنده باید گفت این است که گرچه استدلال او در این زمینهها کاملا منطقی و عقلانیست و سیر تحول نگرش انتقادی در غرب را به درستی بیان میکند،اما در چارچوب زمینههای تاریخی که اندیشهها و آثار روشنگران ایرانی در آنها شکل گرفته بود جامعهء ایرانی در«پیدایش نقد جدید»،«انتقاد اجتماعی»،«تفکر انتقادی»،«نگرش عقلی»،و«تمایل به تجدد»هیچگونه نقش و مشارکتی نداشت.
راستای استدلال نویسنده در نقلقول ذکر شده پرسشهای چندی را به میان میآورد: چه شاهد تاریخی بر این حکم وجود دارد که«روشنگری نه از جریان تفکر بلکه از کشاکشهای عملی زندگی و معیشت انسانی ناشی میشود»؟آیا مگر روشنگران بزرگ قرنها هیجدهم و نوزدهم غرب که پایهگذار عصر روشنگری و جنبش عظیم تجددخواهی بودند مفاهیم روشنگری را از کشاکشهای عملی زندگی(که گویا منظور همان«تضاد طبقاتی»مارکس است)کسب کردند یا از طریق تفکر،بازاندیشی،و تأمل؟(در واقع بسیاری از این روشنفکران از طبقهء نخبگان و سرآمدان جامعهء خود بودند و هیچگونه تجربهء عملی و معیشتی پشتوانهء اندیشههای بزرگ آنان نبود).
آثار شاعران قرون وسطایی را کسروی از دیدگاه خرد و جهانبینی خود میسنجید و از این واقعیت غافل بود که شعر و اندیشهء شاعران عارف و آزادهء آن دوران را در منتهای تاریخی و اجتماعی زمانهشان باید تفسیر کرد و به عنوان بازتاب تمایلات آزاد فکری و روشناندیشی آنان در برابر قشریت دینی مورد بررسی قرار داد."