چکیده:
آراء و نظریههای فیلسوف و نظریهپرداز برجستهء فرانسوی ژاک لاکان،هم مبتنی بر مفاهیم بنیادین روانکاوی فرویدی است و هم این مفاهیم را با به کارگیری مجموعهای از اصطلاحات و روششناسیهای نو بسط میدهد. تبیین لاکان از مفهوم ضمیر ناخودآگاه،نمونهء خصیصهنمایی از تکمیل و تعدیل نظریهء روانکاوی کلاسیک است.توجه لاکان به زبان،خود یکی از ویژگیهای فرویدی اندیشهء اوست.اما جایگاه و اهمیت زبان در تبیینی که او از ضمیر ناخودآگاه به دست میدهد،از محدودهء ملاحظات عام زبانی(آنچنانکه در نظریهء فروید میتوان دید)بسیار فراتر میرود.لاکان با بهرهگیری از(و همزمان تعدیل)زبانشناسی سوسوری،چهارچوب نوینی برای فهم مفهوم ضمیر ناخودآگاه ایجاد میکند،چهارچوبی که در نظریهء فروید وجود ندارد و خود نمونهای است از بسط و گسترش روانکاوی به شیوهای میانرشتهای.
در نوشتهء حاضر،نخست نظریهپردازیهای زبانمبنایانهء لاکان دربارهء رشد روانی سوژه را تبیین خواهیم کرد.به این منظور،بهطور خاص دیدگاه او را دربارهء «ساحت خیالی»و«ساحت نمادین»و مفاهیم وابسته به این دو اصطلاح مهم بررسی میکنیم.سپس در بخش پایانی این نوشتار،کاربردپذیری مفاهیم لاکانی در نقد ادبی را در قرائتی نقادانه از شعر معروف«زمستان»سرودهء مهدی اخوان ثالث خواهیم سنجید.
خلاصه ماشینی:
"اهمیت زبان در تبیینی که او از ضمیر ناخودآگاه به دست میدهد،از جنس دیگری است و از
شرحی که لاکان از رشد روانی سوژه به دست میدهد،مبتنی بر آراء فروید است با این تفاوت
کودک با دیدن خطوط بدن خود-که مرز او و جهان پیرامون است- خویشتن را نفسی جدا از«دیگری»تشخیص میدهد.
مادر از کودک در این مرحله،حکم تصویری را دارد که از چندوچون بدن نوزاد(مثلا قیافهاش،
کاذب قدرت است که کودک از این مرحله به بعد،خیالورزانه،خود را قادر به استقلال از مادر
فرایند اجتماعی شدن کودک را پدر(و نه مادر)با امر و نهی و نظارتهای خود راهبری کند.
به استدلال لاکان،این زبان است که بر سوژه تسلط مییابد و او را تابع قانونمندیهای خود
کرد و لاکان نیز در نظریهء خود عینا پذیرفت)،معنا در زبان از راه تمایز بین نشانهها ایجاد
استدلال میکند که این قاعده شالودهء ادراک انسان از جهان پیرامون است.
جز آن است که به ظاهر نشان میدهد؛درست همانطور که دالهای زبان نیز به چیزی جز واجهای خود دلالت میکنند.
کارکرد ضمیر آگاه عبارت است از مهار این معناگریزی و تلاش برای الحاق واژهها به
است که ما به آنها دسترسی نداریم؛زیرا این واقعیتها با واسطهء زبان بیانشدنی نیستند.
این دو ساحت از تجربههای روانی دچار انشقاق نفس و یأس و افسردگی شده است.
ماهیت پادگفتمانی این شعر را در سطری میتوان دید که شاعر در توصیف خود چنین
و چندپارگی نفس این سوژه شده است.
لذا شاعر ناچار است نظام استعاری غریب خود(دالهای بدون مدلول متعارف)را ابداع کند.
منزوی این شعر ناخودآگاهانه خود را تافتهای جدابافته محسوب میکند."