چکیده:
تصوریری که برای اولین بار از ناصر خسرو در ذهن خواننده اشعار اونقش میبندد،
بسیار عبوس و زاهدانه است، چنانکه گویی وی تنها یک هدف را دنبال میکند و آن بیان
مسایل دینی، اخلاقی و فلسفی با زبان خاص خود است، ولی در پشت این جهر، تصویر دیگری
از وی وجود دارد؛تصوری کسی که با وجود زبان به ظاهر خشک و خشن، از لطیفه«طنز»نیز
بهره برده است.پیوستگی و انسجام قصاید او به حدی است که گویی مانند خطابهای است که
خطیبی توانا ایراد میکند؛در عین حال، آن سخنران برای تفریح خاطر شوندگان و اثربخشی
بیشتر به کلام خود، مطالب طنز گونه را هم در سخن خویش میآورد.در این مقاله چهار
گروه عمده که از نظر بسامدی بیشترین میزان طنز در دیوان نصار خسرو در باره آنان به
کار رفته است، ذکر شدهاند که به ترتیب عباتند از:1-فقیهان و ورحانیان؛2-توده مردم؛3-قاضیان؛4-حاکمان جامعه؛که ناصر خسرو تلاش
کرده است به وسیله طنز نیز انواع صفات و کارهای منفی را به مخالفان و دشمنان خود
نسبت دهد.در مجموع بیش از 250 بیت دارای طنز در دیوان ناصر خسرو دیده شد که در حدود
5%از کل سرودههای وی را تشکیل میدهد.با این مقدار، نمیتوان وی را به عنوان شاعری
طنز پرداز در معنای خاص خود به حساب آورد، اما باید دانست که ناصر از طنز نیز به
عنوان ابزاری برای طرح اندیشههای خویش و دفاع از خود در برابر آنهمه فشارها و
هجوم معاندان استفاده کرده و در حقیقت با این وسیله، مخالفان
و دشمنان خود را به باد انتقاد و استهزا گرفته است.وی هرچند از این رهگذر دل خود
را نیز تشفی و تسکین داده، اما هدف اصلی او از طرح موضوعات طنزگونه، واداشتن جامعه
به«تأمل و اصلاح»است.
خلاصه ماشینی:
"ناصر که تمام بدبختیها و آورگیهایش را از جانب علمای زمان خویش میبیند، نکات منفی مختلفی را برای ایشان بر میشمارد و از جمله، آنان را علم فروش و اهل فسق و فجور میداند:علما را که همی علم فروشند ببینبه ربایش چو عقاب و به حریصی چو گرازهریکی همچون نهنگی ز بس جهل و طمعدهن علم فراز و دهن رشوت بازگرش پنهانک مهمان کنی از عامه به شبطبع ساز و طربی یابیش و رود نوازوی سپس به نقد فتواهای فقهی پیشوایان اهل سنت میپردازد و چنین ادامه میدهد:می جوشیده حلال است سوی صاحب رایشافعی گوید شطرنج مباح است ببازصحبت کودکک ساده زنخ را مالکنیز کردهست تورا رخصت و دادهست جوازمی و قیمار و لواطت به طریق سه اماممر تورا هر سه حلال است هلا سر بفرازاگر این دین خدای است و حق اینست و صوابنیست اندر همه عالم نه محال و نه مجازآنکه بر فسق تو را رخصت داده ست و جوازسوی من شاید اگر سرش بکوبی به جواز(همان/صص 3-112)در جای دیگر ناصر خسرو، آنان را جاهلان شکمباره میخواند و میگوید:نبینی حصر این جهال بد کردار بد زان پسکه پیوسته همی درند بر منبر گریبانهابه زیر قول چون مبرم نگر فعل چو نشترشانبه سان نامههای زشت زیر خوب عنوانهاز بهتان گویدت پرهیز کن وانگه به طمع خودبگوید صد هزاران بر خدای خویش بهتانهااگر یک دم به خوان خوانی مرورا مژدهور گرددبه خوانی در بهشت عدن پر حلوا و بریانهابه باغی در که مرغان از درختانش به پیش توفرو افتد چو بریان شکم آکنده بر خوانهاچنین باغی نشاید جز که مر خوارزمیانی راکه بردارند بر پشت و به گردن بار کپانها(همان/ص 444)در شعر بالا ضمن تحقیر طنزگونه اینگروه، تلویحا اعتقاد به بهشت مادی را مردود میشمارد و چنین بهشتی را فقط شایسته حمالان خوارزم میداند!در نمونه دیگری با ارائه تصویری گویا و تجسمی زنده اینگونه آورده است:بر سر منبر سخن گویند، مر اوباش رااز بهشت و خوردنی حیران همی زینسان کنندبانگ بردارند و بخروشند بر امید خوردچون حدیث جوکنی بیشک خران افغان کنندور نگویی جای خورد و کردنی باشد بهشتبر او از خشم و سفاهت، چشم چون پیکان کنند(همان/ص 151)در بیت دوم«تشبیه به حیوانات»را میبینم که در شعر ناصر خسرو فروان به کار رفته است."