چکیده:
در این مقاله،که با نقد نقد روانکاوانه آغاز میشود،تلاش بر این بوده تا با بررسی نقد سنتی ادبیات و هنر،که افلاطون و ارسطو، آن را با رابطهء«ارباب-برده»ای بین فلسفه و ادبیات،بنیاد گذاردند،که تا قرن نوزدهم نفوذ داشت!در برابر نقد روانکاوانه،به مثابه نقدی که تلاش دارد این رابطه را واژگون سازد، مورد توجه قرار داده،و پیشزمینهها،و تحولات عمده آن را به عنوان نقد و تحلیلی متکثر،بررسی کنیم که هدفش،بیشتر تفسیر و فهم ادبیات و هنر و ایجاد رابطهء دو جانبه خلاقی با آن بوده است.
خلاصه ماشینی:
"com تاریخ دریافت مقاله:20/1/86 تاریخ پذیرش نهایی:30/4/86 چکیده در این مقاله،که با نقد نقد روانکاوانه آغاز میشود،تلاش بر این بوده تا با بررسی نقد سنتی ادبیات و هنر،که افلاطون و ارسطو، آن را با رابطهء«ارباب-برده»ای بین فلسفه و ادبیات،بنیاد گذاردند،که تا قرن نوزدهم نفوذ داشت!در برابر نقد روانکاوانه،به مثابه نقدی که تلاش دارد این رابطه را واژگون سازد، مورد توجه قرار داده،و پیشزمینهها،و تحولات عمده آن را به عنوان نقد و تحلیلی متکثر،بررسی کنیم که هدفش،بیشتر تفسیر و فهم ادبیات و هنر و ایجاد رابطهء دو جانبه خلاقی با آن بوده است.
و این میراث پدر سنت فلسفهء غرب،برای نقد و نظریهء ادبی بود که شاید هنوز هم نفوذش کموبیش ادامه داشته باشد،گرچه،هم ارسطو و هم بسیاری دیگر در قلمروی فلسفه تلاش کردهاند تا از اثرات ویرانگر حملات افلاطون بکاهند،ولی خود به گونهای دیگر بر ادبیات و هنر سلطه یافتند،و برای ادبیات و هنر دستور العمل یا بوطیقا (6) Structuralist (7) Interpretation (8) Mark Edmondson نوشتند و ادبیات و هنر را مشروط به اینکه در چارچوب پیشنهادی فلسفه عمل کند میپذیرفتند و آن را هنر اصیل و خوب به شمار میآوردند.
قبلا گفته شد که فروید در نیمهء دوم حرفهء روانکاویاش تلاش کرد از تمرکز بر کارکردهای«آن»یا«اید»و امیال و آرزوهای جنسی به جنبههای اجتماعی و فرهنگی نیز توجه کند و نظریهء روانکاوی را متحول سازد،ولی این ملانی کلاین است که نظریهء رابطه با ابژه،87را با تمرکز به رابطهء کودک و مادر و رابطه با ابژه،و اهمیت اساسی رابطه با مادر را در برابر مشکل ادیپی و روانکاوی مذکر فرویدی،نشان میدهد."