چکیده:
رودلف کارنپ منکر هرگونه علم تألیفی پیشین است. دلیل عمدة او بر نفی هرگونه شناخت (علم) تألیفی پیشین، تعریف معناداری بر طبق اصل تحقیق پذیری تجربی و یا تأیید پذیری تجربی است. بر طبق این تئوری، جمله ای که قابلیت آزمون و تأیید تجربی را نداشته باشد، شبه قضیه، مهمل و فاقد معناست. این گونه از جمله ها، هر چند به نظر می آید که مسأله ای را مطرح می کند اما در واقع مسأله نماست که بر اثر سوء استعمال زبان و ابهام زبان طبیعی پدید می آید. لذا با کاربرد تحلیل منطقی زبان در مورد این گونه از جمله ها معلوم می شود که اساسا مسأله ای در کار نبوده است و وجه مغالطی بودن این گونه از قضایا روشن می شود. کارنپ با اینکه برای احکام ریاضی ضرورت صدق قائل است، و به همین دلیل، این گونه از احکام را نوعی تعمیم احکام تجربی نمی شمارد، مع ذلک آنها را ناقض تجربه گرایی نمی داند. چون به نظر او این گونه از احکام از نوع تحلیلی است و صدق و کذب آنها تنها با معلوم ساختن معانی واژه های آنها معلوم می گردد. حقایق بنیادین منطق که محک و معیار تحلیلیت است مبتنی بر تعریف ضمنی کلماتی است که در آنها به کار می رود. نظریة کارنپ در نفی قضیه تألیفی پیشین، مبتنی بر اصل تحقیق پذیری تجربی، و تمایز تحلیلی و تألیفی است. اصل تحقیق پذیری و یا تأیید پذیری تجربی شدیدا مورد نقض و ایراد است و لذا جز نامی از آن در تاریخ فلسفه باقی نمانده است. کارنپ با تحلیل منطقی زبان، نتوانسته است وجه مغالطی بودن دست کم بسیاری از نظامهای مابعدالطبیعی مطرح را نشان دهد. مثالهایی که از مابعدالطبیعه می آورد و به تحلیل آنها می پردازد عمدتا بر گرفته از آثار هگل و هایدگر است و لذا می توان نقدهای او را ناظر به فلسفة ایده آلیسم آلمان دانست.
خلاصه ماشینی:
"مثالهایی که از ما بعد الطبیعه میآورد و به تحلیل آنها میپردازد عمدتا برگرفته از آثار هگل و هایدگر است و لذا میتوان نقدهای او را ناظر به
نظر را بهطور قطعی،منطقی و یقینی اثبات میکند و یا معنای دیگری مراد است؟این مسألهای است که پوزیتیویستها،از جمله کارنپ نتوانستهاند برای آن جوابی
کارنپ در این مقاله مدعی است که جملههای ما بعد الطبیعه یا مشتمل بر واژههایی
دیگر از جمله ما بعد الطبیعه-به نظر کارنپ-وجود دارد که مشتمل بر اینگونه از واژهها
رعایت قواعد نحوی اجازهء ترکیب واژهها را،بهگونهای که مفید معنا نباشد،میدهد، حاکی از آن است که نحو دستوری1از نقطهنظر منطقی کافی نیست اما اگر نحو دستوری
لذا کارنپ سعی نموده است نشان دهد که گزارههای ما بعد الطبیعه
نوع دوم از تخطی منطقی در ما بعد الطبیعه،به نظر کارنپ خلط سنخ مفاهیم است.
کارنپ برای حل این مشکل،به تفکیک قضایا به تحلیلی و تألیفی که تفکیک کانتی است پناه میبرد.
با تحلیلی دانستن گزارههای ریاضی و منطقی خواسته است در حقیقت به این مسأله نیز
منطقی زبان به شیوهء کارنپ مبتنی بر تعریف معناداری بر طبق اصل تحقیقپذیری تجربی است.
ما بعد الطبیعه امری مهمل است و دیدیم که این تئوری نیز قابل دفاع نیست.
واقع شود و دیگر اینکه گزارههای وجودی سالبه جز با این تحلیل قابل حل نیست.
بعدا در این موضع خود تجدیدنظر کرد و اذعان داشت ما بعد الطبیعه تنها فاقد معنای معرفتبخش است.
نیاز،برای صدق اینگونه از جملهها این است که واژههای آنها را به نحو معینی به کار"