خلاصه ماشینی:
"پس ترجیح شما بر نداشتن اصطکاک میان خودتان و گروههای هنری،و شاید افراد مشخص،باعث شده تا رسالتی را که در کار خود احساس میکردید،کنار بگذارید و ترک میدان کنید!فکر نمیکنید،اگر کمی استقامت میکردید،شاید فضایی تازه برای نقد هنری گشوده میشد؟ آن زمان که مینوشتم و تا تا همین چند سال پیش،فکر میکردم آنچه را در توان دارم باید به کار ببندم.
برای نمونه،آن زمان که موزه هنرهای معاصر تهران،بخشی از هزینههای مجله«هنر معاصر»را تأمین میکرد؛یعنی زمانی که آقای صحفی مدیر آن بودند،نقدی بر عملکرد موزه نوشتم که به نظر خودم خیلی هم منصفانه بود،و دلایلی آورده بودم که نشان میداد،به علت آن موزه نمیتواند نقش پیشبردی در هنر ایران داشته باشد.
موضوعی که در ایران وجود دارد این است:افرادی که در زمینهء هنرهای تجسمی،و بخصوص دربخش نظری آن- چه تاریخنگاری و چه موضعات دیگر-فعالیت میکنند، عمدتا نگاهی چپ دارند و بیشتر کتابهایی که تا به حال در ایران ترجمه شده،نگاهی چپ به جریان هنر داشتهاند، و حتا برای هنرمند رسالت و وظایفی قائل شدهاند که کاملا از ایدئولوژی چپ خبرمیدهد.
شما حتا اگر به نقدهای مرسوم آن زمان مثل نوشتههای آل احمد یا خود آغداشلو نگاه کنید،مشاهده میکنید آنها هم معتقدند،باید پیامی به وسیلهء هنر منتقل شود و مقولهء مطالعات زیباییشناسانه یا هنر ناب در آنها خیلی جایی ندارد،مگر در بین افرادی که در غرب تحصیل کرده بودند و خودشان هم در این بین جایی نداشتند،چه برسد به نوشتههایشان."