خلاصه ماشینی:
"چه نگاهی کلیتر از اینکه رستم پهلوان خشونت و خون، سهراب قربانی جنایت و جنون،سیاوش مقتول مرگ و اسفندیار قربانی نیرنگ و سیمرغ نماینده دوران مرگ باشد؟پس جای درام و رویداد دراماتیک در نمایش وایلند کجاست؟ اشتفان وایلند،دراماتورژ گروه مارین باد،منظومهای حماسی را برای کارش انتخاب کرده است که مثل هر منظومه دیگری،مثل ایلیاد و ادیسه و جنگ و صلح و حتی هم چون همه نئوکلاسیکهای شکسپیری راوی داستان زندگی است و هرجا زندگیای روایت شود برای شکلگیری درام،مرگ هم باید حضور داشته باشد.
میتوان این داستانها را داستان مرگ و جنایت دانست؟چگونه است که تردید هملت دنیای تفسیر و تأویل اروپایی را زیر و رو میکند اما تردید اسفندیار در انتخاب قوانین اجتماعی و قوانین انسانی که بیشباهت به تردید آنتیگون درباره دستور خدایان و تقابل آن با دستور اجتماعی نیست،تنها با جنون رویین تن ایرانی و حماقت رستم تأویل میشود؟ اما گذشته از اینها باید اعتراف کرد که نمایش ایرانی-آلمانی آخرین پر سیمرغ در لحظاتی جزئیات اجرایی قابل اعتنایی را ارائه میدهد و در بخشهایی از اجرابه واسطه برخی ترفندهای تئاتری میتواند جذاب باشد."