خلاصه ماشینی:
"برشت،گالیله را بارها بازنویسی کرده و تمرکز اولیه اش روی این متن برمیگردد به زمان سکونت وی در آمریکا و همکاری اش با چارل یوتین،برشت در آن متن اولیه، توبهی گالیله را به مثابه یک تکنیک و ترفند در برابر دگماتیسم انگیزاسیون به کار میبرد؛ اما اختراع بمب اتم و انفجار اتمی هیروشیما مسأله ای پیشروی وی میگشاید موسوم به «مسئولیت دانشمند».
اما آندرهآ پسرش ست و بخشی از غرولندهای مادر ناداشتهاش را در این نمایش -در بدو حضور بر صحنه و در برابر گالیه-به عهده میگیرد.
ابتدا ملعبهای است که به تطمیع،جیرهخوار اعوان کلیسا میشود که گالیله را به عقل بیاورد و بعدتر در مواجه با قصاب اینها(جوان مزدور کلیسا که کارش گرفتن اعتراف است)کارش به تردید میکشد و به ناگاه،نقاب شک از چهره کنار میزند و سر آخر مردانه میمیرد؛اما مردنی چه تلخ و چه مهجور.
اگر این جور حساب کنیم که گالیله وقتی میگوید«کسی که حقیقت را نمیداند ابله است،اما کسی که حقیقت را میداند و آن را انکار میکند،جنایت کار است» خود حقیقت را انکار میکند پس جنایت کار است،و این جنایت کاری،نفرینی است که به جان میخرد تا کارش را تمام کند و آگاهیاش را کمال بخشد؛ساگردو،جنایتکاری است که حقیقت را می داندو اما انکار میکند ولی در آخر سمت گالیله را میگیرد.
فرهنگ با این میزانسن قصد اگر اندیسمان خطابه و حرف صریح آن مقطع از حیات نمایش را دارد.
هدف تئاتر،برانگیختن این نگاه است برای به حیرت واداشتن تماشاگر.
بسیار معروف است که گالیلهی این کنونی،تمام آن چیزی نیست که برشت میخواست."