خلاصه ماشینی:
"» منوچهر صفرزاده کار طراحی دکور را در این سالها برای چند فیلم و تئاتر دیگر ادامه میدهد.
تا جایی که یادم هست منظرهای که آن روز کشیدم اولین نقاشی بود که بهطور مستقیم از طبیعت کار کردم.
تا پیش از سالهای 06 بیشتر نقاشیهایم ذهنی بود و شاید تأثیر نقاشی قهوهخانهای که در آنها همهچیز به نمادی ذهنی تبدیل میشود؛نماد شاه نماد درخت نمادپهلوان نماد آدم خوب و آدم بد.
حتا مقدار زیادی هم به آن شیوه کار کردم فکر میکنم حدود سال 56 بود.
کتابهای کلاسیک ایرانی بخصوص شاهنامه و دیوان حافظ را بارها خواند،و بخصوص گفتوگوهای طولانی و بحثهای دوجانبه تازهای که با سعد الدین پیرامون نقاشی آغاز کرد،همه تلاشهای او برای این ارزیابی بود.
» سعد الدین در نقدی که قبلا به آن اشاره شد،درباره حضور صفرزاده در آلمان مینویسد:«وقتی مشصفر به آلمان آمد(6991) دورانی بود که دوباره تئوری مرگ نقاشی رونق پیدا کرده بود.
گویی مشصفر قصد دارد زمان بودن را در نقاشی متوقف کند تا خود و بیننده کارهایش تأملی را برای نگاه کردن داشته باشند،و نقاشی هیچ چیز دیگری جز نگاه کردن نیست.
*منابع مورد استفاده برای تهیه این متن عبارتند از:گفتوگوی مفصل و حضوری مسعود سعدالدین،محمد حسن حامدی و شهروز نظری با صفرزاده و نقد بسیارخوبی که از سعدالدین درباره صفرزاده در حرفه هنرمند به چاپ رسیده و بخصوص مطلبی درباره وی که با تلاش دوستان عزیزم ایمان افسریان،داریوش خادمی و عادل قلیزاده در همین نشریه به چاپ رسیده و حاصل هشت جلسه گفتوگوی پیدرپی با وی بوده است."