چکیده:
این مقاله با عنوان بررسی تطبیقی نقش اسطوره در ادبیات فارسی و در طرح و نقش فرش ایرانی، به مطالعهی همگامی حضور اسطوره در ادبیات فارسی و در طرح و نقش فرش ایرانی می پردازد. شاید بتوان به صراحت، هنر ادب پارسی و هنر فرش ایرانی را هنرهایی اسطوره گرا نامید. از آن جهت که با اسطوره و مفاهیم اسطوره ای ارتباطی نزدیک و ریشه ای دارند. دست بافته ها (فرش-گلیم –قالی) و اسطوره به تناسب طبقه بندی نقشمایههای اصلی فرش و مفاهیم بنیادی اسطورهای آنها، در طرح هایی با عنوان طرح های گیاهی ، جانوری ، ابنیه ، تلفیقی و هندسی (طرح های رایج و اصیل فرش ایرانی) تقسیم می شوند. بیشترین اشکال اسطورهای در نقش های درختی و جانوری پدیدار می گردد. ترسیم و نقش کردن این نقشمایه ها بر متن قالی منطبق با تاویل مفاهیم معادل های اسطورهای آنها در ادب پارسی می باشند. اساطیر و بسیاری از افسانه های کهن چنانکه اریک فروم میگوید، رویا گونه اند. بنابراین، معنی پنهانی در زیر آنها نهفته است. اعمال و افعال خارقالعادهی قهرمانان وشخصیتهای اساطیری و وقایع عجیب و غیر واقعی آن باعث به وجود آمدن تفسیرهای اسطوره ای تمثیلی شده است. این اسطوره های سازنده ، در جهان بینی ونوع نگرش فردی بافندهی فرش نیز جلوه گر می شود . اسطورهی بهشت، هبوط، فنا ناپذیری انسان، گفتگو با پروردگار ، همه دیدارهای آشنایی است که بر روح بافندهی دست بافته (فرش-گلیم –قالی) نیز عیان شده و قدرت تخیل ذهن سیال او را به نبوغ و خلاقیت می رساند . هنرمندان طراح فرش این اسطوره ها را به زبان تصویر، به صورت نقشمایه هایی با مفاهیم چند لایهی اسطوره ای که ریشه در ادب پارسی دارند، با تباین رنگ زیبا به کمک گره ها، بازنمایی می کنند.
خلاصه ماشینی:
"انسان به ادبیات، هنر و دین گرایش بیشتری دارد و به کارگیری نقش و نگارههایی با این مضامین در طرح فرش بسیار دیده می شود، چون اینها برگرفته از عمق وجود انسان یعنی همان وجدان و قلب می باشند که خداوند آنها را در انسان برای نشان دادن جهت خیر گذاشته است که حجت اختیار را بر انسان که اشرف مخلوقات می باشد، تمام کرده باشد.
2-3-3- قطعه شعر عطار نیشابوری از کتاب الهی نامه سگت را بند کن تا کی ز سودا که تا مسخـــت نگــــردانند فردا چنیـــن گفتست پیغمبر به سایل که مسخ امــت مـــن هست در دل دلتقربان نفس زشت کیشاست ترازینکیشبسقربان که پیش است تـــرا افراسیاب نفس ناگـــــاه چو بیژن کرد زندانی در این چـــاه ولـــی اکوان دیو آمد به جنگت نهاد او بر سر این چــــاه سنــــگت چنان سنگی که مردان جهان را نبــــاشد زور جنبــــانیــدن آن را ترا پس رستمی باید در این راه که این سنگ گران برگیرد از چاه تــــرا زیــن چاه ظلمانی برآرد به خلوتگاه روحـــــانــــی درآرد ز تـــــرکستان پر مکر طبیعیت کند رویت به ایران شریعــــت بر کیخسرو روحـــت دهد راه نهد جام جمت بر دست آنگاه کهتازانجامیکیک ذره جاوید به رای العین بینی همچو خورشید ترا خود رستم این راه پیراست که رخش دولت او بارگیر است سگ دیوانه را چون دم چنانست که در مردم اثر از وی عیانست بزرگی را که مرد کــــار باشد برش بنشین کاثر بسیار بـــاشد که هر کو دوستدار پیر گردد همه تقصیر او توفیر گــــردد ( پورنامداریان، 1364، 502) در فرش نیز نقش مایه های پرندگان ( سیمرغ)، اسلیمی و ..."