چکیده:
واژهی دیو در زبانهای ایرانی در شمار واژگانی است که دلالتهای متعدد و متنوع دارند.دیو در برخی از کاربردهایش بر موجوداتی دلالت دارد با اوصافی غیر طبیعی و خارق عادت،به گونهای که شنیدن این اوصاف، خواهندگان حکایات باورناپذیر را خوش میآید و پژوهندگان را به تردید میافکند و برخی را منکر وجود دیو میسازد.از سوی دیگر،حیات نژاد ایرانی،آنگونه که در متون دینی و اساطیری ایران باستان روایت میشود و در تاریخنامههای قرون میانه به تکرار میرسد،آمیخته با جهاد جسمانی و مجاهدهی روحانی با دیوان است و تواتر این روایات بیش از آن است که بتوانیم همه را ساختهی خیال داستانسرایان بینگاریم.پس لازم میشود که با نگاهی دیگرگون به مقولهی دیو،دلالتهایی تازه و باورپذیر برای این واژه بیابیم.چنین تلاشی در میان اندیشمندان ایرانی،بیسابقه نیست و بزرگانی چون فردوسی و گردیزی،دلالتهایی دیگرگون برای واژهی دیو پیشنهاد کردهاند. در این مقاله نیز شماری از دلالتهای باورپذیر واژهی دیو به بحث و بررسی گذاشته میشود.
خلاصه ماشینی:
"هر چند که در تمام متون باستان، میانه و نو به کرات اشاره شده است که ایرانیان در روزگار پیش از ظهور زرتشت نیز در نبرد با دیوان بودند، اما در این موارد باید واژهی دیو را دارای دلالتی دیگر بگیریم (ر.
میگوییم نگرش حاکم بر این روایت،سابق بر روزگار پیدایش اوستا است،زیرا منابع دوره ی باستان و میانه به سبب نسل کشیهای سیاهان به دست نخستین مهاجران آریایی - یا همان پادشاهان پیشدادی -که به انقراض کامل نسل سیاهان در ایران و انقراض تقریبیشان در هند منجر شد، از سیاهان پیشاآریایی هند و ایران ،شناختی نداشتند وحتی پیدایش نژاد سیاه را به روزگارانی پسینتر یعنی انتهای پادشاهی جمشید و ابتدای روزگار ضحاک منسوب کردهاند، از جمله فرنبغ دادگی در بندهش پیدایش نژاد سیاه را ناشی از نزدیکی کردن یک دیو با یک زن در زیر نگاه ضحاک میداند و مطابق معمول، روایت خود را مستند به اوستا معرفی میکند(ر.
از این رو روایت گردیزی متکی به متنی است که در دورانی کهنتر نگاشته شده و حوادث در آن تثبیت شده و از دگرگونیهای اساطیری به دور ماندهاست،در حالی که روایت وندیداد متکی به منابعی است که در روزگاری نوتر مکتوب شدهاند و بدین ترتیب، حوادث فرصت بیشتری برای تغییر و تبدیل و اساطیری شدن داشتهاند،درست به همین سبب است که در روایت گردیزی،مطابق آنچه در واقع تاریخ بودهاست،هنگامی که جمشید از مبدأ ایرانویج (احتمالا سیبری) به سمت جنوب میتازد،در هند و ایران با بومیان سیاهپوست بر میخورد و به نبردهایی هولانگیز با آنان میپردازد که به اخراج بومیان سیاهپوست از هند و ایران و یا برده کردنشان و بیشتر به کشتارشان میانجامد و بدین ترتیب است که زمین در زیر پای جمشید گسترده میشود و …«به آنجا فراز رفتند چارپایان و ستوران و مردمان،برابر به کام خویش»..."