چکیده:
سیاست مقولهای است که میتوان آن را از زوایای گوناگون بررسید. رویکردهای تجربی، فلسفی و دینی هریک به ارائه وجهی از سیاست میپردازند. جایگاه هر یک از این رویکردها را میتوان بر اساس منابع معرفتی در افقهای متفاوت عقلانیت شناسایی و ترسیم کرد. از اینرو، «عقلانیت تجربی، فلسفی» و «متعالی یا وحیانی» چشماندازهای متفاوتی از سیاست ارائه میدهند. فیلسوفان اسلامی افزون بر نفی «عقل دینگریز» و «دین عقلستیز» کوشیدند تا با نزدیک ساختن افقهای عقلانیت و بهرهمندی از هر سه ساحت آن چشماندازی ممتاز از مؤلفههای بنیادین سیاسی ترسیم کنند. تلاش آنها در دستیابی به این هدف، نمایانگر تفسیرهایی متفاوت از وفاق میان دو نوع عقلانیت در فلسفه و دین است. «وحدت حقیقت فلسفه و دین»، «اعم بودن دین از فلسفه»، «تقدم عقل بر دین»، و «وحدت در هدف، تمایز در روش»، تفاسیری چهارگانه از ارتباط دین و فلسفه است.
خلاصه ماشینی:
"فلسفه الهی تنها از طریق استدلال با برهانهای قطعی و مسلم میتواند نتایج صحیحی به همراه داشته باشد؛ علامه طباطبائی در این زمینه مینویسد: بحث صحیح و نتیجهبخش در این فن، هنگامی میسر است که انسان خود را از تمام محفوظات و معلوماتش تجرید کند و اطلاعاتی را که از طریق تقلید یا دیگر اسباب یادگیری که طبعآ عادت، تخیل و یا عواطف انسانی مخصوصی را در او به وجود میآورد، کنار بگذارد و فقط به قضایای صددرصد بدیهی که مورد قبول تمام اذهان بشری است چنگ بزند، و سپس مسائل نظری و غیر بدیهی را به ترتیب تقدم بعضی بر بعض دیگر، از آن قضایای بدیهی استفاده کند تا به مراحل بالاتر برسد و این نوع بحث، فقط در صورتی به نتیجه میرسد که کاملا «ترتیب» مراعات گردد و تدریجآ از بدیهیترین مسئله گرفته، به مراتب بعدی و قضایایی که بداهت کمتری دارند پیش برود.
»71 فلسفه سیاسی به منزله شاخهای از فلسفه که به تفسیر پدیدهها و موضوعات سیاسی میپردازد، به رغم آنکه به ضرورت، پارهای از دستاوردهای اجتماعی بشری را در عرصه تفکر سیاسی میپذیرد، برخلاف نظر برخی از فیلسوفان سیاسی معاصر غرب همچون لئو اشتراوس، نمیتواند و نباید خود را به آنچه در دسترس ذهن بشر و بیبهره از امداد وحی است،72 محدود سازد؛ زیرا: اولا فهم روابط و مناسبات میان انسان با آغاز و انجام هستی و نیز دیگر موجودات جهان هستی تنها از راه ذهن مستقل از دادههای وحی امکانپذیر نیست."