خلاصه ماشینی:
"دکتر در اینجا برای اثبات غلو شیعیان و عوام بودن روحانیت ابتدا به«چاه مسجد جمکران»توسل میکند:«اخیرا شنیدهام این چاه پرشده است»و سپس به کتاب احیای تفکر دینی از اقبال و اینکه«ختم نبوت به دلیل ظهور عقل استقرایی بشر است تا قبل از ظهور عقل استقرایی،پیامبران ظهورشان لازم بود،اما همینکه مردم عاقل و بالغ شدند،از حضور پیامبران بینیاز شدند»و بعد به نقل از اقبال از ابن خلدون میگوید در صورتی که«یک مهدی بیاید»ما مفهوم کلیدی خاتمیت را از دست میدهیم،چرا که او قرار است«همان اتوریته پیامبر را داشته باشد».
بهمنپور در جواب اول خودش ابتدا از«تعصبات و تمایلات سیاسی»سروش گفت:«آیا برای کوبیدن اندیشه ولایت فقیه اینقدر معونه لازم است که آن را جز با نفی ولایت و معصومیت امامان شیعه نمیتوان محکوم کرد؟»اما درباب خاتمیت،بهمنپور کوتاه جواب داد که اولا«امامان شیعه تشریع نمیکنند،بلکه تفسیر و تبیین میکنند»و«از این نظر،ولایت ائمه هیچ تعارضی با خاتمیت پیامبر ندارد»؛ ثانیا«جناب عالی که به بسط تجربه نبوی معتقد هستید، چگونه اینقدر سنگ خاتمیت را به سینه میزنید و ولایتی را که حتی برای امثال مولانای رومی قائلید،اینک در پیامبر اکرم منحصر فرمودهاید؟» اما«از همه حیرت آورتر»از نظر بهمنپور،سخنان سروش «در باب اعتقاد به مهدویت و تعارض آن با مصلحت عامه و مردمسالاری است».
صدری در نهایت میگوید که به بیراهه خودکامی رفتن انقلاب ایران به دلیل تأثیر عناصری از توتالیتاریسم راه نقد این نیست که پیامبر را به بیست حدیث محدود کنیم و باب امامت را گل بگیریم و عقل را دایرمدار همه چیز قرار دهیم در آن نه به دلیل ولایت و مهدویت،بلکه به دلیل رسوخ «ملقمهای از استبداد شرقی و تفکر ضد دموکراتیک غربی» در آن بوده است."