خلاصه ماشینی:
"کارگردان خود بهتر میداند وجوه تمایز کمدی،لودهبازی و مضحکه را و همچنین نزدیکی ظریف این همه را و اگر نتوان برای نمایشنامهای که اجرا میکنیم حد و مرز مشخصی و باصطلاح سبک نمایشی خاص آن نمایشنامه را روی صحنه منتقل کنیم دچار هرجومرج میشویم و نتیجه آن میشود که «مدال درجه یک شجاعت»در هیچکدام از ژانرهای فوق قرار نمیگیرد و ملغمه است که تنها به قصد سرگرمی بیحاصل برای تماشاچی فراهم آمده.
باید پرسید که:اگر ویژگی مشخص«گروتسک»نادیده گرفتن رویدادهای واقعی است،پس چگونه از اسلایدها برای«نشان دادن واقعیت»سود برده میشود؟و اصولا تجسم ذهنی آدمهای نمایش مگر جدای از آن چیزیست که بازیگر سعی در تفهیم آن به تماشاچی توسط بازی نمایشیاش دارد؟(اسلایدها دقیقا همان چیزی را که میبینیم و میشنویم نشان میدهند)و دیگر اینکه ممکن است پخش اسلاید از غرق شدن تماشاچی در جریان یک دست داستان جلوگیری کند،اما چگونه از غرق شدن بازیگر جلوگیری میکند؟و مگر نه اینستکه بازیگر- و همچنین کارگردان-بایستی خود با فن بیگانهسازی آشنا باشد؟پس اگر بیگانه سازی نقش اینستکه بازیگرها مدام همچون ژیمناستها در پی هم کنند و لیز بخورند و هجوم ببرند و لگدپرانی کنند،تمام تئاترهای قدیم لالهزاری بایستی از مرحوم«برشت»طلبکار باشند و مدعی بیگانهسازی،آیا تمام اینها صرفا برای خنداندن تماشاچی نیست؟-و دریغ از لبخندی حتی-و این«فعال بودن تماشاچی» تنها زائیدهء تخیل کارگردان و گروه بازیگران نیست؟و صرفا یک جملهء پرطمطراق."