خلاصه ماشینی:
"پیتر بروک:من در سالهای 60 با افغانستان آشنا شدم،سپس با ایران،آنچه در خاورمیانه مرا تحت تأثیر قرار داده حضور عرفان است در تمامی ابعاد زندگی روزمره در افغانستان احساس میشود چیزهایی به طریقی کاملا ساده و طبیعی در سنتی عرفانی زیست میکند و در حرکات و اعمال نمود پیدا میکند،مثلا عرفان در نگاه است،وارد قهوهخانه میشوید،اولین نفر که شما را ببیند بلافاصله با یک حرکت استکان چایاش را به شما تعارف میکند.
چیزی که من تا حدودی بمثابه تصویر یا تجسم در «فضای خالی»ارائه کرده بودم چون من هنگام نوشتن تجربیات خود را در گذشته و حال باز میآزمودم و در نتیجه این عناصر را بصورت طرحی مخلوط میکردم تا بتوانم بگویم حداقل یک تئاتر چه شکلی باید داشته باشد و حداقل پارهای تضادها و عدم تقارنها را از میان بردارد."