چکیده:
جنگ های داخلی افغانستان، نتیجه تضاد و تقابلی است که میان نهادها و گروههای سیاسی- اجتماعی، به دلیل اشتراک در منافع و بر سر تصاحب منابع ثروت و قدرت پدید آمد. هویت چندتکه ای ساکنان این سرزمین، باعث شد تا جغرافیای انسانی نا هم گونی شکل گیرد که تضادهای متعددی همانند تضاد قومی، مذهبی، زبانی و منطقهای را در زندگی اجتماعی آنها در پی داشت. تبعیض و بی عدالتی نهاد حاکمه در حفظ قدرت و استمرار محرومیت اقوام دیگر از حقوق سیاسی-اجتماعی و فرهنگی- اقتصادیشان از یک سو، و بیداری و خودآگاهی گروههای سیاسی-اجتماعی اقوام محروم و رشد شعور سیاسی آنان از سوی دیگر، تضادهای موجود را به بالاترین سطح در جامعه رسانید که در نهایت، به جنگ های چندین ساله در میان گروههای موجود در افغانستان انجامید.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به این موضوع، میتوان گفت که در افغانستان، همه چیز رنگ و بوی قومی و مذهبی دارد؛ برای نمونه، اگر نگاهی به اعضای احزاب سیاسی بیندازیم که از زمان کودتای هفت ثور تا سقوط طالبان به وجود آمده است، این امر را به طور آشکار خواهیم دید؛ به گونهای که هر حزب، در واقع نماینده یک قوم در افغانستان به حساب میآید و تمام اعضای آن از همان قوم تشکیل شده است و هیچ عضوی از اقوام دیگر، در آن حزب دیده نمیشود که نقش مهمی داشته باشد.
تضاد قومی نه تنها هزاره های شیعه مذهب را در مقابل پشتونهای سنی قرار داد، بلکه این امر در میان خود شیعیان نیز باعث اختلاف گردید؛ زیرا زمانی که مجاهدین در پیشاور پاکستان، حکومت در تبعید تشکیل دادند، برای شیعهها هیچ سمتی در نظر نگرفتند و مولوی یونس خالص، این «ملای جنگ جو» که از لحاظ فکری، نسخه دیگری از ملا عمر به شمار میرود، اعلان نمود که شیعیان درافغانستان 3٪ هستند و هیچ گونه حقی حتی حق شرکت در انتخابات را ندارند.
مسئله تضاد منطقهای در زمان جنگ های داخلی ختم نگردید، بلکه بعد از آن و در زمان حاضر نیز یکی از سوژه هایی است که گاهی باعث می شود میان جامعه و سیاست مداران کشور اصطکاک ایجاد شود؛ برای نمونه؛ می توان به ساکن شدن هزاره ها در ولایت هرات بعد از سقوط طالبان اشاره کرد که این امر، نگرانی ساکنان اولیه هرات و سیاست مداران این شهر را موجب گردید و آنها سعی کردند تا این شهروندان جدید را از هرات بیرون برانند."