چکیده:
اساس فلسفه اشراق «نور برتر» است که اصل و منشا هستی به شمار می رود و با حکمت خسروانی و پهلوی ایرانیان باستان و نیز حکمت یونانیان قدیم مرتبط است و سهروردی احیا کننده این فلسفه، در دامن عرفان و حکمت اسلامی است.
با توجه به کاربرد واژه «نور» و ترادفات آن با بسامد بالا در اشعار مولانا، متوجه جایگاه خاص این واژه در افق فکری وی می شویم. براین اساس، در این نوشته سعی شده است مناسبات و مشابهات محتوایی نور در آثار سهروردی و اشعار مولانا بررسی و نمایانده شود.
خلاصه ماشینی:
"با عنایت به اینکه منظومۀ فکری مولانا و فرقۀ او هم نور و خورشید است و این واژهها وکلمات مترادف و مرتبط با آنها با بسامد بسیار بالایی در اشعارش بهکار رفته،ازاینرو اونیز همان ویژگیهای نور الانوار را به شمس نسبت میدهد و به همین جهت در توصیفخداوند(نور الانوار)از«خورشید»بهره میبرد: {Sدر دلش خورشید چون نوری فشاند#پیش اختر را مقادیری نماندS}(مثنوی،2875/6)&%01618MNAG016G% و همانگونه که نور الانوار را به سبب فرط نورش نهان میداند و با اوصافی نظیر«آشکارصنعت پنهان»و«ظاهر نهان»یاد میکند: {Sبانگ آمد چه میدوی؟!بنگر#در چنین ظاهر نهان که منمS}(دیوان کبیر،18447/4) {Sپنهان ز دیدهها و همه دیدهها ازوست#آن آشکار صنعت پنهانم آرزوستS}(دیوان کبیر،4642/1) در مقام تشبیه و همانندانگاری نیز شدت نورانیت خورشید را به منزلۀ نقابی برای اومیداند که مانع از رؤیتش میگردد: {Sمیرود بیروی پوش این آفتاب#فرط نور اوست رویش را نقابS}(مثنوی،691/6) {Sچیست پرده پیش روی آفتاب#جز فزونی شعشعه و تیزی تاب#پردۀ خورشید هم نور رب است#بینصیب از وی خفاش است و شب استS}(مثنوی،1205/6-1204) وی مانند اشراقیان،نور آفتاب را ناشی از نور عرش و با سلسله نظام از نور رب میداند،که خورشید را غرقه در نور خود کرده است و ازاینروست که آن نور را،به صورتهمیشگی پاک و اصیل میبیند که با تابیدن بر ناپاکیهای روی زمین آلوده نمیشود و درنهایت پاک به اصل خود برمیگردد و همانند سهروردی چون خورشید را مظهر«الله»درزمین میبیند ازاینرو او را منبع همۀ انوار و سرچشمۀ تمام وجودها در زمین میداند که بانورافشانی مداوم خود به همه چیز در زمین فیض میرساند و حیات میبخشد:8 {Sشد غذای آفتاب از نور عرش#مر حسود و دیو را از دود فرشS}(مثنوی،10871/2) {Sنور خورشید ار بیفتد بر حدث#او همان نورست نپذیرد خبثS}(مثنوی،3411/2) {Sارجعی بشنود نور آفتاب#سوی اصل خویش باز آمد شتاب#نه ز گلخنها بر او ننگی بماند#نه ز گلشنها بر او رنگی بماندS}(مثنوی،1263/5-1262) {Sبیا که نور سماوات خاک را آراست#شکوفه نور حق است و درخت چون مشکاتS}(دیوان کبیر،5115/1) انوار مدبرۀ انسانیۀ اسفهبدیه(نفس ناطقه)و انسان پیشتر گفته شد که سهروردی در باب انوار مدبرۀ انسانی،خود نفس ناطقه(روح انسانی)رامدبر کالبد میداند."