خلاصه ماشینی:
"باوجوداین،به همان انداز روشن است که اندیشهء سیاسی هایدگر درسالهای 35-1933 را نمیتوان به نازیسم احاله کرد،یعنی«سخنرانی ریاست دانشگاهی»و کتاب مدخلی بر متافیزیک را تنها هنگامی میتوان فهمید که تشخیص دهیم این دو در سیاست هستیشناسانهای جای دارند که اهدافش با آن طرح سیاسیی که آدلف هیتلر تجسم بخشید،در تضادند.
تام راکمور (Tom Rockmore) مفهوم«نژادگرایی متافیزیکی»را به عنوان نشان مفهوم هایدگر از Vo 1 K در این نوشتار خود گسترش میدهد: On Heidegger's Nazism and philosophy(Berkely:University of California press 1992) به ویژه نگاه کنید به صفحههای 59 و 296.
حتی پس از چرخش خویش در 1936،و فهم فزایندهء اینکه نازیسم ترجمانی از هیچانگاری بود نه پاسخی به آن، هایدگر به ناسیونالیسم و به این اندیشه که جنگ جهانی دوم را باید در عبارت Seinsgeschichtlich به عنوان نبردی توسط آلمان برای نجات غرب فهمید،ملتزم باقی ماند.
تقریبا با آغاز 1936،تغییری آشکار در تفکر هایدگر وجود داشت که به نقدی بر عناصر انسانمحوری، سوبژکتیویته متافیزیکی واصالت تولید انجامید،که او معتقد بود هنوز هم در طرح اصلیاش برای یک وجودشناسی بنیادین،و هم در«ناسیونال سوسیالیسم فریبورگ»خویش، یافته میشود برحسب سیاست هستیشناسانهء هایدگر،این چرخش بهنقدی عمیق بر اندیشهء نیچه،و به ویژه نقدی بر اراده معطوف به قدرت،به عنوان اوج سوبژکتیویته متافیزیک و هیچانگاری،انجامید.
اینجا نیز در تفکر هایدگر ابهامی هست بین این دیدگاه که اطاعت بیقید و شرط معطوف به هیتلر به عنوان Fu?hrer است که تجسم Geist آلمانی میباشد،و این دیدگاه که Fu?hrer خود باید توسط متفکری نظیر هایدگر،که رهبریاش در خصوص روحی کردن ناسیونال سوسیالیسم امری اساسی است،رهبری شود."