خلاصه ماشینی:
"هرچند دولت هفتم و هشتم اصلاحطلبان،با طرح ایدههایی، ادبیات سیاسی ایران دورهء خود را تحت تأثیر قرار دادند،بسترهای سیاسی و اجتماعی کشور همچنان به دردهای قدیمی مبتلا بود و حتی در برخی موارد به مخاطره افتاد؛به گونهای که میتوان تداوم و تشدید توسعه نیافتگی سیاسی جامعهء ایران در دوران تصدی دولت اصلاحات را به وضوح تمام دید و بزرگترین نشانهء آن را نیز پس خوردن اصلاحطلبان از حاکمیت اجرایی کشور دانست.
بررسی رابطهء میان اندازهء دولت با جامعه و نیروها و گروههای اجتماعی(جامعه مدنی)و تأثیر آن بر فرایند توسعهء سیاسی در ایران بعد از انقلاب اسلامی طی سالهای 1384-1376 موضوع اصلی این نوشتار به شمار میرود و هدف از آن تعیین حدود حوزهها و عرصههای اقتدار جامعهء مدنی و دولت است؛بدین معنا که جامعه تا چه اندازه میتواند فضای مربوط به خود را داشته باشد و دولت تا چه حدی این حوزه را به رسمیت میشناسد.
احزاب سیاسی،که امروزه به مثابهء چرخ دندهء دموکراسی به شمار میآیند و باید در مشارکتجویی،استخدام سیاسی،فرموله کردن تقاضاهای مردم و انتقال آن به حاکمیت، جامعهپذیری سیاسی،ارتباطات سیاسی و تصحیح چرخههای پرسشگری از مسئولان و حاکمیت سهم بسزایی داشته باشند،به دلیل پیش گفته در دورهء خاتمی بیشتر نمایشی بودند و این،دو تأثیر مهم بر جای گذاشت:اولا موجب سرخوردگی احزاب سیاسی شد؛زیرا در چرخهء تصمیمگیری سهم قابل توجهی نداشتند،ثانیا همین امر مانعی جدی در نهادینه شدن و تحکیم فرهنگ تحزب در جامعه شد؛درحالیکه اگر زیربناها و پیشنیازهای آن به خوبی فراهم شده بود باید شاهد احزاب سیاسی کارآمد و تأثیرگذار در جامعه در این مقطع زمانی میبودیم."