چکیده:
مطالعهء روانشناسانه غزلهای مولانا نشان میدهد که بیشتر غزلهایی که حاصل شور و جذبه و هیجان عاطفی است،حاوی نوعی خودشناسی و درک و بیان درست و عمیق از خودآگاه و ناخودآگاه شخصی و جمعی مولاناست.تجربهء دیدار با فرامن که مولوی بنا بر عقاید عرفانی خود،او را با جبرییل،حق،انسان کامل و معشوق یکی میگیرد،در وجود شمس تبریز ظهور مییابد و شمس،یار غار مولانا در دیوان کبیر است که تجسمی از ضمیر ناخودآگاه و فرامن شخصی وی است.
روش مطالعه در مقالهء حاضر نقد روانشناختی است.نگارنده میکوشد تا با طرح مسأله «فرامن» (Superego) که یکی از کهن الگوهای روانشناسی یونگ است،به بررسی یکی از کهن الگوهای گسترده در دیوان بپردازد.در این مسیر رمز«غار»در ادب فارسی و فرهنگ جهانی نیز بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
"در بیشتر موارد،اشاره به داستان پیامبر و ابو بکر دارد:چون به غار اندر قرار آید تو را صدر عالم یار غار آید تو را (عطار 1383:260) و در الهینامه آورده است:شب خلوت قرین و یار غار است نثارش روز اول چل هزارست (عطار 1387:299)کسی کو در گزید مار یار است توان گفتن که این کس یار غار است (همان:323) نظامی هم در آثار خود چهار بار از این تعبیر سود جسته است که در دو مورد آن که در لیلی و مجنون استفاده شده،تعبیر یار غار به معنای غمخوار و همراه است،ولی در دو مورد دیگر که از هفت پیکر نقل میشود،به نظر میرسد که با ویژگیهای کهن الگویی غار آشنایی داشته است:به سختی در آن غار شد شهریار نشانی مگر یابد از یار غار (نظامی 1363:350) هفت پیکر:شاه را غار پردهدار شده و او همآغوش یار غار شده (همان:351) لیلی و مجنون:بر غار تو هم خورم که یاری چون غم نخورم که یار غاری (همان:257)تا باد کی آورد غباری از دامن غار یار غاری (همان:142) یار غار در غزلیات مولانا استفاده از این تعبیر در غزلهای مولانا بیشتر از هردفتر دیگر ادب فارسی اتفاق میافتد."