چکیده:
جبر و اختیار از مسائل پیچیدهء کلام اسلامی است و برداشتهای گوناگون مسلمانان از آیات قرآن و احادیث نبوی(ص)به مشربهای فکری زیادی از جمله جهمیه،اشاعره،معتزله، امامیه و...انجامیده است.مشربهای کلامی اسلامی با استناد به استدلالات عقلی و نقلی یا به جبر مطلق،یا به اختیار محض،یا به آمیزهای از هردو و یا به امر بین الامرین اعتقاد ورزیدهاند. البته مولوی در مقام انسانی جامع که در همهء علوم اسلامی آگاه و اهل نظر است،از جنبههای متفاوت و متعدد به این مسأله نگریسته است.مولوی با اثبات عجز ذاتی فلسفه در پاسخگویی به این معما،از منظر یک عارف شهودی-که به یک معنا انسانشناس و روانشناس است-میکوشد در عین حفظ قدرت مطلقه الهی،اختیار انسان را در پای جبر قربانی نکند و به گونهای آن جبر منفور و اختیارکش جهمیه و اشاعره را تا حدی تلطیف و تعدیل کند و با طرح مسأله"عشق"،به دوگانگی جبر و اختیار پایان بخشد.
خلاصه ماشینی:
"البته مولانا میخواهد نقصان ذاتی فلسفه را نیز یادآور شود،زیرا مسأله جبر و اختیار از مسائلی است که در عرصهء عقل و استدلال جوابی ندارد: همچنین بحث است تا حشر بشر در میان جبری و اهل قدر چونکه مقضی بد دوام آن روش میدهدشان از دلایل پرورش تا نگردد ملزم از اشکال خصم تا بود محجوب از اقبال خصم تاکه این هفتاد و دو ملت مدام در جهان ماند الی یوم القیام تا قیامت ماند این هفتاد و دو کم نیاید مبتدع را گفتوگو (مولوی 1368/5/3214-3218) این قضای الهی است که پیوسته گروهی،گروه دیگر را ضال و گمراه معرفی میکنند تا هرکس گوهر خویش آشکار کند و جنس از ناجنس پیدا شود:سنی از تسبیح جبری بیخبری جبری از تسبیح سنی بیاثر هست سنی را یکی تسبیح خاص دست جبری را ضد آن در مناص این همی گوید که آن ضال است و گم بیخبر از حال او،وز امر قم و آن همی گوید که این را چه خبر جنگشان افکند یزدان را قدر گوهر هریک هویدا میکند جنس از ناجنس پیدا میکند (همان/3/1501-1505) از نظر مولانا،جبر و اختیار هیچکدام به خودی خود نه ممدوحاند و نه مذموم، زیرا هیچیک قائم به ذات نیستند،بلکه دو وصف هستند و بسته به اینکه موصوف چگونه باشد،معنی پیدا میکنند."