خلاصه ماشینی:
"موضوع نمایش از آنجا شروع میشود که کودکی ژندهپوش که به علت زندگی در کوچه و خیابان لحنی خشن و پرخاشگر پیدا کرده دنیای کودکی خود را در وجود تنها نیمکت پارک جستجو میکند.
آیا حسن حامد راه مبارزه با سختیهای زندگی را چاقوی نیمهباز میبیند؟ *مرگ یزدگرد کاری از تهران-به کارگردانی گلاب آدینه نمایش مرگ یزدگرد کار هنرجویان مدرسهء هنر و ادبیات در مقابل کارهایی که به دهمین جشنوارهء تئاتر معرفی شده بودند، برخلاف تصور همگان از خیلی جهات بهتر خود را نشان میدهد.
و آن شاید نسلی باشد که برای نسل دیگر قربانی میگردد،همانطور که این عمل برای حقانیت پدر و اثبات آن به همگان حاضر به قربانی شدن بود،در نمایش از سمبل رنگ سبز برای معصومیت کودکان استفاده شده است.
ولی در جای دیگر مرد فقیر با سه فرزندش در سوگ مادر از دست رفته که همانا راحتی و فراق خاطر انسانهاست به عزا نشستهاند و گهگاه بر ظرفی زهرآگین نزدیک میشوند گویی که مرگ خویش را در آن ظرف آغشته به رنگ قرمز میبینند،بارها بیان میکند،پس چرا باران نمیبارد؟آنها امدیشان از رحمت الهی به یأس مبدل شده است آنها دیگر انتظاری برای بارش باران ندارند.
و فقط اسماعیل است که خود تیغ بدست پدر داده است زیرا که هدفمند است، او برای خود راه و روشی قائل است اما پسران مرد فقیر و پهلوان با پسرش آنها چه چیزی را دنبال میکنند؟بازیگران در رساندن پیام نویسنده و کارگردان اگر آنچه را که در بروشورشان مطرح کرده باشند موفق نبودهاند،و کلا تمرکز در صحنه دیده نمیشود و جای آن خالیست."