چکیده:
آلیستر مکگراث، دیدگاه تکاملی و ملحدانة ریچارد داوکینز نسبت به علوم طبیعی را نقد میکند و شواهدی را که داوکینز برای تایید نظریة خود میآورد نامتناسب با نتیجة استدلال او میداند. داوکنیز در قالب چهار نکته به نقد مسیحیت پرداخته و بر این باور است که علم، خدا را از میان برداشته و دین مخالف استدلال است و همچون ویروسی برای ذهن عمل میکند. مکگراث نیز به انتقادات وی پاسخ داده و معتقد است که مکتب ملحدانة داوکینز برچسبی علمی دارد، در حالی که از یک بنیاد مستدل علمی بیبهره است و میان علوم طبیعی و الحاد، رابطهای وجود ندارد. علوم طبیعی، الحادی یا توحیدی نیستند، بلکه میتوان آنها را به صورت الحادی یا توحیدی توصیف کرد. در این مقاله در نظر است دیدگاه این دو مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد. علیرغم پاسخهای منطقی مکگراث، میزان نفوذ انتقادات او به ادعاهای داوکینز ارزیابی شود.
Alister McGrath criticizes atheistically evolutionary view of Richard Dawkins in natural sciences; and believes that the evidence that is put forward by Dawkins for explanation of his hypothesis, is not compatible with the result of his argument. Dawkins attacks against Christianity in four arguments, and believes that science has removed God and religion is against every kind of demonstration and acts as a virus for the mind. McGrath replies his criticisms and asserts that atheistic view of Dawkins has an untrue scientific mark and suffers from weakness in a demonstrational scientific that there is no relation between natural sciences and atheism. Natural sciences have neither atheistic nor theistic approaches, but it may be described in atheistic or theistic terms. In this paper, both views will be analyzed. Although McGrath's responses are valid, the scale of penetration of his criticisms in to Dawkin's claims will be examined.
خلاصه ماشینی:
"در کتاب سماع طبیعی با تردید در مورد وحدت و کثرت محرک نخستین سخن گفته شده و گاه وحدت آن تأیید شده است؛برای مثال در این کتاب آمده است: «پس اگر حرکت سرمدی است،محرک نخستین،1 نیز اگر فقط یکی باشد،سرمدی خواهد بود،و اگر محرکهای نخستین بیش از یکی باشد،کثرتی از چنین محرکهای سرمدی موجود خواهد بود؛ اما شایسته است که ما فرض کنیم،محرک نخستین به جای کثیر واحد باشد.
3. اگر معنای کاملترین را صرفا در مورد عبارتی که ارسطو یکی از محرکهای نامتحرک را نخستین میداند و دیگری را دومین و همین طور موارد بعد صادق بدانیم باز دچار مشکلاتی خواهیم شد از جمله: 3-1.
حال میپردازیم به تفیری که نویسنده پس از دقت در تعابیر مختلف ارسطو به آن رسیده است: ارسطو واژۀ«نخستین»را در مواضع مختلفی به کار میبرد:گاه برای توضیح ارتباط محرکهای نامتحرک از آن استفاده میکند(مثل عبارت اخیر که از ارسطو نقل شده است)و گاه همان طور که قبلا نقل کردیم این واژه را بر محرک نامتحرک اطلاق میکند و گاهی نیز در مورد حرکت به کار میبرد (بارنز،1991 م،ص 435 و 1694).
اما فقرهای که ارسطو واژۀ نخستین و دومین و سومین را دربارۀ ارتباط محرکهای نامتحرک به کار میبرد و تنها بر یکی از این محرکها واژۀ نخستین را اطلاق میکند چگونه باید تفسیر کرد؟در این فقره هم نخستین بودن یک محرک نامتحرک نسبت به متحرک(سپهر)و حرکت آن اطلاق میشود؛اما به گونه دیگر.
باید توجه داشت که همۀ سپهرها و حرکت آنها نسبت به موجودات زمینی و حرکتهای آنها نخستین هستند؛اما از لحاظ مکانی تنها یکی از این سپهرها(سپهر محیط)نخستین است و دیگر سپهرها،دومین و سومین هستند؛و همین طور سایر سپهرها."