چکیده:
فیلسوفان موحد در کنار تمایلات فطری که بشر برای شناخت خداوند دارد، هریک تلاش نموده اند، راهی استدلالی برای شناخت ذات و صفات الهی بیان نمایند، ارایه دلایل گونا گون از سوی فیلسوفان و متکلمان درباره ی خالق هستی بیش از آنکه درباره تصدیق به ذات خدا باشد، درباره تصور درست از خداوند بوده است و بر همین اساس، کوشش دانشمندان همواره در راستای شناخت درست از خالق هستی بوده است، در این میان، تلاش ابن سینا به عنوان رییس فلاسفه مشایی در جهان اسلام و توماس آکوئیناس به عنوان برجسته ترین متکلم الهی مسیحی در قرون وسطی بسیار قابل توجه است، به ویژه اینکه هریک از این دو دانشمند برجسته درباره صفات الهی دیدگاهی خاص ارایه نموده اند، ابن سینا با طرح نظریه اتحاد مصداقی و مفهومی صفات با یکدیگر و آکوئیناس با طرح نظریه آنالوژی، تلاش نموده اند، در بین نزاع های گسترده افراطی و تفریطی درباره ذات و صفات خداوند، راهی را برگزینند که ساحت ربوبی را از راه یابی کثرت ها حتی کثرت حیثیات منزه بدارند، دیدگاه ابن سینا در بین فلاسفه مسلمان به خصوص ملاصدرا با مخالفت جدی روبه رو شده است.
این پژوهش کوشیده است، با رویکردی متفاوت به بررسی و تحلیل دیدگاه ابن سینا بپردازد و ضمن اثبات ترادف صفات الهی به مقایسه آن با نظریه آنالوژی که آکوئیناس طرفدار آن است، بپردازد و ادعا این است که دیدگاه ابن سینا برای منزه دانستن ساحت ربوبی از راهیابی کثرت ها به ذات خداوند، از نظریه آکوئیناس و ملاصدرا توفیق بیش تری داشته است.
Beside human beings innate inclinations to recognition of God، Monotheist philosophers and theologians have always attempted to find some demonstrative ways for understanding divine essence and attributes. Among them، Avicenna as a pioneer peripatetic philosopher in Muslim world and Thomas Aquinas as a prominent Christian theologian in medieval ages، in different ways have made considerable efforts to present defensible proof for the existance of God، as the creator of the world. for example، although while Avicenna has offered the theory of "extensional and conceptual unification"، Aquinas put forward the theory of “Analogy” on the divine attributes، but anyway، among long disagreement in which some philosophers have gone to one extreme and some to another، they could demonstrate that the divine arena is free from any kind of multiplicity even the multiplicity of aspects. It should be mentioned that Avicenna’s theory is opposite to the well-know theory of “extensional unification and conceptual difference”; similarly، Aquinas’s theory is one of the three main viewpoints in this regard، which has left a great influence on the realm of theology and philosophy.
خلاصه ماشینی:
"نتیجه آنکه آکوئیناس صفات بر خداوند حمل مینماید و از آنجا که در حمل،نحوه دلالت بر موجودات لحاظ میشود،صفات به نحو ناقصی بر خداوند حمل میگردند،بنابراین اشتراک لفظی و اشتراک معنوی صفات خدا و مخلوقات را رد،و در نهایت،نظر به آنالوژی را مطرح میکند،در واقع،صفات کمالی هم بر خداوند حمل میشوند و هم بر او حمل نمیشوند، به عنوان مثال،صفت علم حاکی از وجه اشتراکی میان خداوند و مخلوقات است،اما از آن جهت که در کاربرد صفات،نحوه دلالت ما بر مخلوقات نیز دخیل است و رهآورد نحوه دلالت، نقص است،ازاینرو،صفات خداوند باید معنای صفات مخلوقات را بدون نقص آنها دارا باشد،ازاینرو،این مطلب را به صورت حمل به شیوه تناسب مطرح میکند:یعنی نسبت صفت"خیر"نامحدود خداوند به ذات نامحدود خداوند با توجه به نسبت صفت"خیر"محدود انسان به ذات محدود انسان در نظر گرفته میشود.
بنابراین ملاحظه میکنیم که لفظ صفت دارای مدلولهای مختلفی است که عبارتند از مفهوم آن صفت که مدلول بالذات لفظ صفت است،و کمالات خداوند و نیز صور مختلف اشیاء و آثار صادره از آنها که مدلولهای بالعرض لفظ صفتاند و در حمل صفت بر شیء،لفظ صفت پیش از آنکه بر مدلولهای بالعرض خود دلالت کند،بر مدلول بالذات خود دلالت میکند و از آنجا که مدلول بالذات اوصافی که ما استعمال میکنیم،مفهوم صفت انتزاع شده از اثر و صورت موجود خارجی محسوس است،بنابراین نحوه دلالت صفت بر موجودات که در ذهن وجود دارد،درباره صفات خداوند نیز به کار گرفته میشود و دلالت صفات بر خداوند را دچار نقص مینماید."