چکیده:
لایبنیتس(1646-1716)در باب زمان و مکان ابتدا به مطلق بودن آنها قائل بوده،سپس نظر خود را تغییر داد. نظر واقعی و نهایی وی اینست که زمان و مکان نسبی و ذهنی هستند،برخلاف نیوتن که باور داشت زمان و مکان مطلق و مستقل از پدیدارها،وجود واقعی و عینی دارند.او در مکاتباتش با ساموئل کلارک ضعف دیدگاه نیوتن و کلارک را گوشزد کرده است و براهین فلسفی و کلامی متعددی بر رد آن آورده است.زمان و مکان در اندیشه وی بلحاظ هستی شناسی وجود دارند و وجود آنها نسبی است و بلحاظ شناخت شناسی این مفاهیم منطبق بر پدیدارها و ناظر به پدیدارها و اشیاء خارجیند. از جنبه روانشناسی این مفاهیم از طریق مشاهده روابط و نسب پدیدارهای عینی در ذهن شکل گرفتهاند و زمان و مکان از آن پدیدارها هستند نه منادها یا جواهر بسیط.
بر خلاف نظر نیوتن وجود مکان خالی یا خلأ محال است و با اصول پذیرفته شده لایبنیتس در تناقض است. او در اغلب آثارش براهین متافیزیکی و کلامی بر رد این امر آروده است.
خلاصه ماشینی:
"خود او تصریح میکند: قبلا وقتی مکان را به عنوان مکان واقعی بیحرکتی فرض میکردم که فقط دارای امتداد است،میتوانستم حرکت مطلق را بعنوان امر واقعی تعریف کنم اما بتدریج این تردید در من پیدا شد که آیا اصلا چیزی بنام مکان وجود دارد؟11 پس تلقی نهایی وی از زمان و مکان که در مقابل (3) Principle of sufficient reason (4) Principle of identity indiscernibles (5) Principle of perfection (6) Thomasius (7) Jolley,Nicholas,leibniz,Cambridge University Press,1995.
اگر حرکت را صرفا انتقال مکانی بدانیم،چنانکه دکارت معتقد بود،یعنی«انتقال جزئی از ماده یا یک جسم از کنار اجسامی که بدون فاصله با آن اتصال دارند و ما آنها را در سکون تلقی میکنیم،به کنار اجسام دیگر»16یا طبق نظر لایبنیتس حرکت را صرفا تغییر وضع در مجاورت مستقیم با اشیاء بدانیم، بدون فرض مفاهیم زمان و مکان حرکت مفهومی لایبنیتس مکان را صرفا نظم پدیدارهای همبود و زمان را فقط نظم پدیدارهای متوالی میداند و مهمتر اینکه هر دو را ذهنی میانگارد.
وجودشناختی و حتی کلامی در آن حس میکرد،مبنی بر انکه«اگر مکان واقعیتی مطلق باشد نهخاصه یا عرض در مقابل جوهر،واقعیتی بزرگتر از خود جوهر خواهد داشت و خداوند نمیتواند آن را نابود کند یا حتی بهیچوجه تغییر دهد»54 ولی در حقیقت دلیل اصلی رد نظریه نیوتن توسط لایبنیتس،اینست که وی واقعیت مستقل مکان و زمان را بر مبنای ال جهت کافی استوار کرده است، یعنی بزعم لایبنیتس اگر مکان و زمان واقعی و مطلق بودند،چیزهایی رخ میداد که غیرممکن بود جهت کافی داشته باشند."