خلاصه ماشینی:
"«مجلهی فردوسی» سوسن حائرییزدی: نمایشگاه نقاشی قهوهخانهی سورات اینکه ما انسانها تحمل عقیدهای غیر از عقیدهی خودمان را نداریم مطلب جدیدی نیست و مشکل همیشهی بشر بوده است.
جمعی از انسانها که به این قهوهخانه برای استراحت آمدهاند به بحث دربارهی خداوند میپردازند و تلاش میکنند که عقیدهی خود را بهتر نشان دهند و خدا را به مذهب خود محدود کنند.
دانشمند ایرانی مسلمان،برهمنی هندو، ترکی مسلمان،ایتالیایی کاتولیک،کشیش پروتستان و آفریقایی بتپرست،هرکدام عقیدهای دربارهی خدا دارند و عقیدهی خود (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود) را برتر و بهتر میدانند،تا اینکه مردی چینی از پیروان کنفسیوس در قالب داستانی دیگر به آنها میگوید که همه یک حرف میزنند اما غافلند که همه رو به یک سو دارند و بیانشان مختلف است.
خلاصهی داستان قهوهخانهی سورات: روزی مردی ایرانی با کولهباری از پرسش به قهوهخانهای در شهر سورات هندوستان رفت که پاتوق جهانگردان بود."