چکیده:
ابن سینا در عرض مطالعات فلسفی خود،به شناخت طبیعت و کشف قوانین علمی حاکم بر آن پرداخته است.نگاه ابن سینا به طبیعت،به عنوان مرتبهای از مراتب هستی که در یک نظام طولی و علی و معلولی به واجب الوجود بالذات میرسد،موجب شده است که طبیعتشناسی او صبغه دینی داشته باشد.هرچند که او به عنوان یک پژوهشگر تجربی از روش استقراء و مشاهده عینی استفاده نموده است،ولی اصول ما بعد الطبیعی موجود در فلسفه مشاء بر ذهن او حاکم بوده و در مراحل مختلف روش تجربی نقش خود را ایفا نموده است.ازاینرو طبیعتشناسی ابن سینا صرفا مولود روش استقراء و مشاهده عینی نیست،بلکه او با تکمیل روش استقراء توسط برهان عقلی به تولید قضایای کلی یقینی و کشف قوانین علمی پرداخته است. ابن سینا در آثار خود بر ضعف ادراک حسی و استقراء ناقص در شناخت جهان طبیعت اشاره دارد و لزوم بهره جستن از عقل جهت تکمیل این شناخت و رسیدن به یقین را مورد تأکید قرار میدهد.هدف از این مقاله بررسی روش ابن سینا در شناخت طبیعت است؛برای این منظور از آنچه او در مباحث منطقی و فلسفی(معرفتشناسی) در خصوص علم تجربی یا روش تجربی به عنوان یکی از راههای حصول علم یقینی نسبت به طبیعت مطرح نموده است،بهره جستهایم.
خلاصه ماشینی:
"در یک جا شناخت حقیقت این امور را درخور صناعت منطق میداند(همو،بیتا،ج 1،ص 4)و در جایی دیگر شایسته فیلسوفان میداند(همو،ص 71)و سرانجام در جای دیگر تصریح میکند که پزشک باید فقط تصوری علمی از ماهیت آنها داشته باشد و«آیایی»وجود آنها را هم چون چیزی نهاده شده از سوی دانشمند طبیعتشناس بپذیرد؛چون مبادی دانشهای جزیی،مسلمند و در دانشهای دیگری که مقدم بر آنها هستند،به شکلی برهانی درمیآیند و روشن میشوند و بدین سان بالا میروند تا اینکه مبادی هم دانشها به مرحله فلسفه نخستین(حکمت اولی)میرسد،که دانش ما بعد الطبیعه نامیده میشود(همو،ص 5) از آنجایی که از نظر ابن سینا علم طبیعی دارای مبادی خاصی است که شناخت و توجیه آنها را باید در علم الهی جستجو کرد،قطعا یافتههای علمی حاصل از مشاهده حسی و استقراء تحت تأثیر این مبانی ما بعد الطبیعی تفسیر و مورد ارزیابی و قضاوت واقع میشوند.
بلکه پس از آغاز شناسایی با حس و ادراک حسی،عقل،موارد مشابه را از امور مباین تمییز میدیهد و در این هنگام انسان به کمک عقلش بعضی از لوازم و افعال و تأثیرات و خواص موضوع پژوهش را میشناسد و به شناسایی اجمالی آن دست مییابد؛شناساییای که قطعی نیست زیرا تنها بعضی از لوازم مورد نظر را شناخته است و حتی ممکن است اکثر لوازم آن را شناخته باشد ولی باز هم لوازم و تأثیرات آن را نشناخته است»(همو،ص 28)؛زیرا«شناسایی فصولی که انواع و اشخاص و مزاجها،توسط آنها تمییز داده میشوند،دشوار است و آنچه به عنوان فصول شناخته میشود، مانند حساس،در واقع خاصهای از خواص شیء یا لازم یا دلیل یا شرح این معنی است»(ابن سینا،4041 هـ-ص 831)."