چکیده:
تناسخ آموزهای است که از دیرباز،فکر اندیشمندان را به خود معطوف داشته است؛بحثی که هم در فلسفه نفس،بازتابهای درخور توجهی دارد و هم در دیگر مباحث فلسفی.علاوه بر اینکه نمیتوان از بازتابهای کلامی آن نیز غافل شد؛ازاینرو اندیشمندان مسلمان به فراخور توان فکری خویش به بررسی آن پرداخته و عمدتا به امتناع عقلی آن گرایش نشان دادهاند.فیلسوفان مشائی نیز بر امتناع عقلی تناسخ تأکید کردهاند و گاه تقریرهای جدیدی از دلایل گذشتگان ارائه نموده و گاه به دلایل جدیدی دست یافتهاند.در این مقاله،تلاش شده تا دیدگاه مشائیان دربارهء تناسخ ارائه شود.ابتدا نگاهی به تاریخچه آموزه تناسخ، گرایشهای گوناگون دراینباره،اصطلاحات تناسخ و انواع آن میشود و در نهایت مبانی انکار تناسخ طرح میگردد.بررسی دلایل ایشان،تعیین مقدار دلالت آنها و نقد و بررسی هریک از آنها محور بحثهای بعدی است.
خلاصه ماشینی:
"آیا نمیتوان تطابق ابدان پیشین و پسین را به گونهای اثبات کرد که دقیقا با مرگ هر انسانی و با زوال هر بدنی،بدن دیگری پدید آید و نفس از بدن پیشین به بدن پسین منتقل گردد؟پاسخ ابو البرکات به این پرسش مثبت است؛فخر رازی از زبان وی میگوید: قال صاحب المعتبر ان ألزم ملزم وجوب أن یکون عدد الهالکین علی حسب عدد الکائنین فکیف یدفع ذلک(همان) فخر رازی در نقد این تلقی برآن است که در بلاهایی که گاهی نسلی را از بین برده،جمعیت زیادی را در کام خود فرو میبرد،ادعای تطابق ابدان پیشین و پسین امکان ندارد.
لوازم ناپذیرفتنی ابن سینا در کتاب اشارات در ابطال تناسخ مطلق به دلیلی اشاره کرده که شاید بتوان آن را در استیفای فرضها و تالی فاسدها،جامعترین دلیل بر نقد تناسخ مطلق به حساب آورد؛البته بیان ابن سینا مختصر است: ثم لیس یجب أن یتصل کل فناء بکون و لا أن یکون عدد الکائنات من الأجسام عدد ما یفارقها من النفوس و لا ان تکون عدة نفوس مفارقة یستحق بدنا واحدا فیتصل به أو یتدافع عنه متمانعة ثم أبسط هذا و الستعن بما تجده فی مواضع أخر لنا؛ضرورتی ندارد فنای هر بدنی،متصل به پیدایش بدن دیگری باشد و نه اینکه تعداد بدنهای جدید به اندازه نفوسی باشد که از ابدان پیشین مفارقت یافتهاند و نه اینکه چندین نفس استحقاق بدن واحد را داشته باشند تا همه به آن تعلق یابند یا به سبب تمانع از آن دور شوند."