چکیده:
بافت زمینهای است که متن در آن آفریده و فهمیده میشود. این زمینه محیط، زمان و مکان (بافت موقعیت) یا واژهها و عبارات اطراف هر واژه (بافت زبانی) را در بر میگیرد. دربارة بافت موقعیت، مسأله این است که در متون کهن به ویژه متون ادبی که دریافت بیواسطة بافت موقعیت ممکن نیست، چگونه میتوان بخشهایی از آن را بازسازی کرد. هلیدی و حسن (۱۹۸۵) بر این باورند که سه سازه در ساخت این موقعیت یا همان عوامل برون زبانی مؤثر در خلق متن نقش دارند و میتوان با آنها، بافت موقعیت را توصیف کرد. از این منظر سه مؤلفة زمینة سخن، فحوا یا عاملان سخن و شیوة سخن به عنوان سه نقطة ورود به هر موقعیتی تلقی میشوند و از میان گزینههای موجود امکان گزینش سبکی را به دست میدهند. از ترکیب هر یک از گزینهها با دیگری، ویژگیهای منفردی در متن ایجاد میشود. مجموع این سه عامل پیکربندی بافتی نام دارد که نقشی اساسی در وحدت ساختاری متن دارد و استمرار در آن، متنی یکپارچه خلق میکند. در این پژوهش تلاش شده ابتدا بافت و سازههای پیکربندی بافتی تبیین شود؛ سپس با این ابزار، سازههای موقعیت و اجزای پیکربندی بافتی گلستان بررسی شود. بدین منظور همة عوامل قابل بررسی و نیز شگردهای سعدی و عوامل زیبایی شناختی مؤثر در القای مفهوم بیان شد و در نتیجه مشخص شد پیکربندی بافتی گلستان عامل انسجام متن و تداوم ارتباط خوانندگان در قرون متمادی با متن کتاب است.
خلاصه ماشینی:
در اين ميان ، صفوي (۱۳۹۲: ۶۷-۶۲) از تعاريف محدود پيش تـر رفته و پس از شرح مبسوط انواع بافت ، دو عامل مهم در تبيين بافت ، يعني پيش زمينه و پيش فرض را شرح داده است ؛ امّا در هيچ يک از اين آثار به بحـث پيکربنـدي بـافتي و اهميت آن در بررسي متون اشاره اي نشده است ؛ تنها ليلا الهيـان در مقالـه اي بـا عنـوان «بررسي اهميت بافت در پژوهش هاي ادبي » (۱۳۹۱: ۴۵-۴۳) پس از شرح معني بافـت و گونه هاي آن ، در بسط بافت موقعيت به سه سازة آن (پيکربندي بافتي ) از منظر هليدي و حسن اشاره اي کرده است .
انواع بافت از اين قرار است : بافت زباني : (Co-text) همة اطلاعاتي که در چهارچوب زبـان اسـت و ويژگـي هـاي موجود در متن مانند فرم ، صداها، واژگان ، عبارت ها و جمله هايي که براي تفسير ديگـر سازه هاي زباني لازمند (وردانک، ۱۳۸۹: ۲۲)، محيطي که جمله در آن قرار گرفته اسـت و بدون در نظر گرفتن محيط خارج از زبان فهميده مي شود.
در تبيين بافت ، زمان و مکان مشخصه هايي از فعاليت اجتماعي متن را بدان تحميل مي کنند و خود حامل پيامهاي جانبي امّا دخيل در مـتن هسـتند کـه سعدي به عمد از آن پرهيز دارد؛ ايـن گونـه خواننـده در قرائـت مسـتمر حکايـت هـا، پرش هاي دائم ذهني ندارد و با ثبات بيشتري کليّت معنا را درک مي کند؛ به ديگر سخن ، اين مؤلفه سبب پيوستگي حکايات با هم و يکدست نمودن کليّت کتاب مي گـردد و در نهايت به وحدت ساختاري آن مي انجامد.