خلاصه ماشینی:
"پس به بیان دیگر باید گفت که شیوه کلی مطهری براساس مراحل سهگانه فوق در اثبات مدعای رئالیستی خود چنین است که وی نخست با ارائه نظریهء خاصی در بخش راه حصول علم مبنی بر وجود مصداق یا منشأ انتزاع برای مفاهیم و اکتساب آنها به صورت بیواسطه یا با واسطه و اذعان به وجود فعالیتهای ویژه نفسانی از قبیل انتزاع و اعتبار به معنای خاص و مسئله تجرد ادراک و...
همانگونه که در مورد واقعیتی از قبیل یک «ساختمان»پرسشهایی اساسی و معقول و دائمی از جهت ساختمان بودن آن وجود دارد،از قبیل سؤال از مواد و مصالح،استحکام،ظرفیت و زیربنای آن،در مورد معرفت به عنوان یک هویت ثابت نیز با پرسشهایی اساسی مانند مطهری در مقام پژوهش،بیان و توضیح آرای کانت، با محور قرار دادن مغز و هسته مرکزی فلسفه کانت، یعنی بحث مقولات،نخست به طرح پرسش از چگونگی و نحوه پیدایش آنها(راه حصول علم)،سپس به تأمل و بحث در ارزش و اعتبار معرفتی آنها(ارزش علم)و در نهایت به طرح مسئله دامنه و شعاع معرفت(حدود علم) از نظر کانت میپردازد.
کانتپژوهی مطهری و مسئله اصالت روانشناسی ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا با اندراج بخش«راه حصول علم»در مباحث معرفتشناسی، که فی نفسه مبحثی مربوط به روانشناسی ادراک(فلسفی و یا تجربی)است،و پایه قرار دادن چنین مباحثی در معرفتشناسی و با توجه به اینکه کانتپژوهی مطهری نیز تحت تأثیر معرفتپژوهی اوست،کانتپژوه مطهری دچار«اصالت روانشناسی» (Psychologism) نمیگردد؟ در پاسخ باید گفت که اگر مراد از اصالت روانشناسی در معرفتشناسی(با بخشهای سهگانه آن)عبارت از تحویل (Reduction) دو بخش ارزش و حدود علم به بخش راه حصول علم میباشد،میتوان گفت که پاسخ منفی است."