چکیده:
:مطالعه حاضر مطالعهای تحلیلی است که مقدمات تاریخی و مبانی فلسفی شکلدهندهء علم شناختی در روانشناسی معاصر را مورد بررسی قرار میدهد و به مقایسهء آن با مفاهیم مشابه در گذشتهء فلسفی روانشناسی در ایران میپردازد.محورهای عمدهای که در این بررسی مورد توجه قرار گرفتهاند عبارتند از چهارچوبهای مفهومی علمشناختی مدرن و علم النفس ایرانی،و مقایسهء زمینههای فلسفی و فرهنگی روانشناسان معاصر و روانشناسان نسل اول ایران.مطالعه حاضر میکوشد تفاوت این دو نوع روانشناسی و تأثیر آن را بر پیشرفت روانشناسی در ایران مورد توجه قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"مقالهء حاضر از میان دو محور مطرح شده،یعنی رابطهء نظریهها و شیوهای پژوهش روانشناسان و زمینههای فکری و فلسفیای که در آن رشد یافتهاند و مسألهء رابطهء فرهنگ و موضوع علم روانشناسی،مسألهء نخست را مورد توجه قرار میدهد و به بررسی تفاوت بین گذشتهء فلسفی روانشناسی در ایران یا همان علم النفس و مبادی متافیزیکیای که روانشناسی (1)- Wundt (2)- Danziger (3)- Squir (4)- Gumperz (5)- Levinson (6)- Johoda (7)- Wertsh (8)- Shweder (9)- Smith مدرن بر آنها استوار بوده است،میپردازد.
مقالهء حاضر،با توجه به آنچه بیان شد،پذیرش این فرضیه را نقطهء عزیمت خود قرار میدهد که بین گذشتهء فلسفی روانشناسی در ایران،یا همان علم النفس،و مبادی متافیزیکیای که روانشناسی مدرن بر آن استوار بوده است،تفاوت وجود دارد و این تفاوت،به ویژه در مواجههء نخستین نسل از روانشناسان ایرانی با علم جدید قابل بررسی است.
هر چند نمیتوان نمونهء این تفکر را بهطور کامل در مکاتب روانشناسی ایرانی مشاهده کرد اما همانگونه که در قسمت نخست این بخش اشاره شد،اعتقاد به عالم غیب هنوز بخش مهمی (*)- ¼è⢠ôéùþŞ از فضای روانشناختی روانشناسان معاصر را تشکیل میدهد و اعتقاد به تطابق بین دو عالم صغیر و کبیر را در مقدمهء بعضی از کتابهای روانشناسی و در قالب این جمله که شناخت انسان مقدمهای برای شناخت خداوند است میتوان مشاهده کرد."