خلاصه ماشینی:
"به عدل است سر تا بپا کار دهر به پیش خرد شبهه بردار نیست بدست حکیمی بود نغضها که چونان حکیمی کنهکار نیست بهرکس هر ان را که شاید دهد به کس بیسبب دشمن و یار نیست بهر کار وقتی معین شد است جهان جز به آئین و هنجار نیست اگر نابهنگام کشتی تو تخم باقبال جز تخم ادبار نیست بهرجا که استادهء جای تو است ترا گر باین گفته اقرار نیست بافلاکیان بین که هرکوکبی بجز در حد خویش سیار نیست جهان را چه تقصیر باشد اگر مرا مرکب بخت رهوار نیست نمایان بود راه منزل چه سود مرا پای مردی برفتار نیست بود راه هموار بر غیر لنگ بپائی که لنک است هموار نیست تو با او به پیکار و جنک اندری ترا او پی جنک و پیکار نیست چه خوش گفت دانای بخرد بهار که چونان ادیبی هشیوار نیست (جهان جز که نقش جهاندار نیست نکوهش جهان را سزاوار نیست) از همدان-مفتون کبریائی- نکوهش جهان بگیتی بجز رنج و آزار نیست برین رهگذر جز خس و خار نیست، هر آواز کاید ز نای جهان، نوائی بجز نالهء زار نیست، چگوئی که نقش و نگار جهان، بجز عکس نور جهاندار نیست؟ چگوئی جهان را مکن سرزنش، نکوهیدن آن سزاوار نیست، اگر بنگرد دلبری خوبروی، در آن آبگینه که هموار نیست، به بینی هزاران صور اندرو، ولی هیچیک همچو دلدار نیست!
جهان را بود پایه اندر هوا ازینروش بنیاد ستوار نیست ستائی همه کلشن و بوستان، دلت گوئی آگه ز پیکار نیست."