خلاصه ماشینی:
"خشتمال از روی خشونت اعتراض و زجر گفت که چرا رنج مرا ضایع میسازی و خود را در ورطه حیف و جور میاندازی جواب فرمود که هیهات گوهری را که بصد خون جگر بکف اورده در سلک نظم کشیدهام بسنگ جفا خورد میکنی و باک نداری و قبه خشتی چند که مالیدهء عرصه شنعت میسازی بیت لاف از سخن چو در توان زد ان خشت بود که پرتوان زد غرض از این مقدمات انکه چون توجه خاطر ناظم را بجانب زاده طبع و نتیجهء فکر بواجبی ملاحظه نموده سعی نمایند که مرقومات خامه غرائب نگارش از اسیب خطا و خلل مصون ماند و صفحات کتاب مرا دزایش از حاجت حک و اصلاح محفوظ و مأمون باشد و هرچه نویسد بمقابله ان کما ینبغی مراسم سعی به تقدیم رساند که تلافی ماسبق تواند شد والسلام عین القضاة نقل از یک سفینه کهنسال ای دوست دلت داد که زارم کشتی وانگاه به تیغ انتظارم کشتی تا دل بتو دادم جگرم خون کردی تا جان منی هزار بارم کشتی"