خلاصه ماشینی:
"آیا برخی از منابع دانش و فرآیندهای موجود انتقال تجربه به دلیل مفاهیم صریح و ضمنی از نوآوری به عنوان یک فرآیند سلسله مراتبی از بالا به پایین،تخصص محور و فرآیند بسیار منطقی شده،کنار گذاشته نمیشود؟اگر چنین باشد،آیا اگر عکس العمل و مکانیزم عملی وجود دارد که این بازتابهای نامناسب در سازمان را نشان دهد و یک رویکرد جایگزین رو به جلو ارایه کند؟ آیا تصور ما درباره کارکنان دانش،تصور یک گروه مستقل و جداگانهای در سازمان است؟به عنوان مثال محققان و دانشمندان مستقل و یا اعضای کلیدی از گروههای حرفهای و یا گروه کارکنان یقه طلایی؟تفکر ما درباره فرآیند نوآوری همکاری گونه صنایع خدماتی چه چیزهایی را شامل میشود؟آیا جهتگیری برای اداره کردن گروههای با تجربه داخ و برونسازمانی وجود دارد و یا به عبارت دیگر تشکیل یک سازمان از این گروهها در قالب یک سیستم مدیریتی سلسله مراتبی؟ آیا این نوع تصور درباره نوآوری منجر به هزینههای غیر قابل قبول و نتایج متضاد نمیشود؟ارتباط تکنولوژی با جریان دانش موجود و تصور به کارگیری نوآوری در سازمان چگونه است؟آیا تصورات انتزاعی درباره راهحلهای تخصص محور یا به کارگیری تکنولوژی به طور حرفهای به سایر موارد موجود میچربد،یا آیا علم صنایع خدماتی چند گرایشی،طراحی مشترک،غیر متمرکز و اجتماعی محور را موجب شده و توسعه توانمندی سیستمهای تکنولوژی را بهبود میبخشد؟ همه این سئوالات برخی از بحثهای کلیدی که همکاری خلاقانه هم عرض در سازمان را پییچیده میکند،زیر ذرهبین میبرد،تفاسیر و مفاهیم پربار را از سایر موارد بیمعنی جدا * یکی از ویژگیهای متمایز علم صنایع خدماتی این است که تمایلات گروههای مختلف در سازمان را به همدیگر اتصال و از دیدگاه مفهومی،نحوه و الگوهای تحلیلی مختلف این گروهها را به همدیگر نزدیکتر سازد * میکند و بررسی همه جوانب کار و رفع هرگونه تردید در زمینه امکانپذیری را جایگزین یک شعار و احساس توخالی مشترک میکند."