چکیده:
ابن عربی بدون شک،یکی از بزرگترین متفکران تاریخ اندیشه بشری است؛اما مشرب فکری او و اینکه اساسا وی را در کدام نحلهء فکری باید قرار داد مورد چند و چون فراوان قرار گرفته است.عدهای او را پدر عرفان نظری شمردهاند و جمعی به علت آنکه دست به نظامپردازی زده است وی را از متصوفه ندانسته بلکه او را فاقد تجربه عرفانی پنداشتهاند.این مقاله بر آن است تا با رجوع مستقیم به آثار خود ابن عربی،اثبات نماید که وی یک صوفی تمام عیار است و هیچ میانهای با فلسفه و یا فیلسوفان ندارد.
خلاصه ماشینی:
"بسیاری از اهل طریق الهی هرچند تجلی حق را شهود کردهاند لیکن به این مطلب و به آنچه دیدهاند و به واقع امر علم ندارند(همان،615/3) البته ابن عربی نمی نگاهی نیز به ناعارفان و نیز اهل نظر دارد و سعیش آن است که بدیشان بفهامند که در پس پرده خبرهایی هست و احیانا آنان را به سلوک برای شهود آنچه نادیدنی است و نیز انس با حق ترقیب نماید:"اگر از اهل ذکاوت باشی،ما واقعیت امر را بصورت اشاره برایت ذکر کردیم بلکه به آن تصریح نمودیم و بدن سبب تمام نسبتهایی را که منکرین به ما دادند تحمل کردیم" (همان)و نیز در موضع دیگری چنین میگوید: "بدان که تو را بر علمی عظیم تنبه داده ام که نزد خدا مرا بخاطر آن سپاس میگویی.
ابن عربی از این هم بالاتر رفته مدی است که قضیه برعکس است؛یعنی سایر نویسندگان از اصل و ریشهء واحدی تبعیت نمیکند؛لیکن کلام امثال وی چون از عالم امر نازل شده است تابع نظام واحدی است؛و همانطور که بین آیات قرآنکه از لوح محفوظ نازل شده و در یک سوره قرار دارند ممکن است ارتباطی ظاهری به نظر نیاید،در حالی که ارتباط واقعی آیات طوری است که بعضی از آنها بعضی دیگر را تفسیر میکنند،کتابهای امثال ابن عربی نیز چنینند: "اکثر مردم برخلاف این ذوق عمل میکنند و لذا کلامشان به هم مرتبط نیست و اگر کسی بخواهد ریشهء واحدی برای کلامشان پیدا کند نمییابد."