چکیده:
فلسفهی هنر یکی از اجزاء لاینفک نظام کلی شوپنهاور است.ارزیابی درست هنر از نظر شوپهناور مستلزم لحاظ کردن آن در نسبت با سایر بخشهای فلسفهی اوست،زیرا برای شوپنهاور هنر بالذات ارزشی ندارد.به بیان دیگر، در این نظام هنر برای هنر مطرح نیست،بلکه هنر درصدد حل مسئلهی وجود است.بنابراین،هنر نه غایت،بلکه وسیله و گذرگاهی برای رهایی از رنج و عذاب اراده در مقام شیء فینفسه است.عالم هنر برای فرد آرامش و تسلی خاطر به ارمغان میآورد و برای مدتی هرچند کوتاه و موقت،فرد دارای شناخت مجرد(نابغه)را از حاکمیت اصل جهت کافی و صور آن و خواستهای اراده به زندگی میرهاند.در نظام فلسفی شوپهناور موضوع هنر(به استثنای هنر موسیقی)ایدههای افلاطونی است.
این نوشتار درصدد اثبات این ادعاست که در فلسفهی شوپنهاور-حد اقل در حوزهی فلسفهی هنر-فلسفه به هنر به طور اعم و به موسیقی به طور اخص،فروکاست و تحویل داده میشود.یعنی هنرمند درصدد به انجام رساندن همان کاری است که فیلسوف وجههی همت خود قرار داده است.جالب این است که هنرمند به این دلیل که در شناخت حقیقت بنیادین جهان دست به دامن مفاهیم انتزاعی و عقلانی نمیشود،مسئولیت خویش را بهتر از فیلسوف انجام میدهد.
خلاصه ماشینی:
"در واقع،یکی از کتابهای چهارگانهی شاهکار فلسفی وی،یعنی جهان به عنوان اراده و بازنمود5(کتاب سوم این اثر)به فلسفهی هنر و انواع هنرها و مراتب هریک از آنها اختصاص یافته است.
حال اگر ایدهها به جهان پدیداری،اما فارغ از اصل جهت کافی و صور آن(زمان و مکان و علیت)متعلقاند،نحوهی وجود و تقرر آنها چگونه است؟اصلا میتوان پرسید آنها در کجا قرار دارند؟آیا همانند ایدههای افلاطون در عالمی به نام عالم ایدهها یا مثل هستند و دارای وجود عینیاند یا خیر؟ خود شوپهناور بر این باور است که از اصطلاح ایده همان معنایی را قصد میکند که افلاطون قصد کرده بود(شوپنهاور،ص.
آیا بنابر این نظر موسیقی امری هم عرض ایدههاست یا متفاوت با آنها؟شاید بتوان جواب این اشکال را اینگونه داد که ایدهها جنبهی وجودی دارند،یعنی مرتبهای از مراتب ارادهی فینفسهاند(اما تنها دارای وجود ذهنی هستند و نه بیشتر)،ولی موسیقی مقام شناخت و معرفت است؛به این معنا که بالذات دارای تقرر نیست و اصلا خود مرتبهای وجودی از مراتب اراده نیست،بلکه تنها در مقام کشف یاریگر ماست.
3. شعار هنر برای هنر در نظام فلسفی شوپنهاور جای خود را به موضوع هنر به عنوان وسیلهای برای رهایی از سلطهی اراده به زندگی،اصل جهت کافی و صور آن میدهد.
چارچوب جلد اول کتاب اصلی شوپنهاور که تقریبا کل نظام فلسفیاش را پوشش میدهد(جلد دوم و سوم در ترجمهی انگلیسی سال 7791،تعلیقات و ضمائمی بر جلد اول هستند)،شامل چهار بخش است که دو بخش از این چهارگانه به«جهان به عنوان بازنمود»و دو بخش دیگر به«جهان به عنوان اراده»تعلق دارد و ترتیب آنها به شرح زیر است:کتاب اول،جهان به عنوان بازنمود،جنبه یا لحاظ نخست،تصور یا بازنمود تابع اصل جهت کافی."