چکیده:
نظریه حرکت جوهری یکی از ابتکارات ملاصدرای شیرازی است که به اعتقاد او بر پایه هایی از برهان، قرآن و عرفان روییده و پیامدهای متنوع و متعددی در زمینه فلسفه و الهیات به کرسی اثبات نشانیده است. مشکل بزرگ این نظریه گم شدن یا انعدام موضوع است و بدون حل این مشکل نظریه حرکت جوهری هر چند مبرهن باشد پذیرفتنی نخواهد بود. خود صدرالمتالهین توجه کامل به این مشکل داشته و برای حل آن راههای متعددی را ارایه کرده است. در اینجا بعد از ذکر دو دلیل شیخ الرییس در مخالفت با این نظریه که در واقع به طرح مشکل اشاره کرده است، کوششهای صدرالمتالهین در آثار مختلفش در قالب دو پاسخ نقضی و شش پاسخ حلی گرد آمده، تبیین می شود. شروع بحث به دلیلی که خواهد آمد، با نگاهی بسیار کوتاه به تاریخچه فلسفی حرکت جوهر خواهد بود. سپس مقاله به کار تتبع و تبیین راه حل های ملاصدرا بسنده ننموده، راه حلهای او را از حیث سازگاری مورد توجه و داوری قرار خواهد داد.
خلاصه ماشینی:
"اصل مسأله حرکت جوهری چنان نیست که با صدر المتألهین برآمده باشد؛چرا که طرح آن،هرچند بر سبیل رد و انکار،به قرنها قبل از او و دستکم به زمان شیخ الرئیس نیز میرسد و چنانکه در مباحث ذیل خواهیم دید،فلاسفهء بزرگی در گذشته(چنانکه خود صدرا به مواردی اشاره داشت)و در زمان حال به این تفکر صدرایی نزدیک بوده و هستند.
یک معنای فلسفی برای موضوع آن است که محل قرار و تحقق چیزی باشد؛برای مثال، در بحث حاضر اگر حرکت را عرض خارجی(در مقابل ذهنی)بدانیم-چنانکه شیخ اشراق چنین میداند-حرکت به علت عرض خارجی بودن خود نیازمند به موضوع خواهد بود،اما از دیدگاه صدر المتألهین حرکت خارجی نیست،بلکه از عوارض تحلیلیه وجود سیال است و به این ترتیب از معقولات ثانیهء فلسفی است.
از آنجا که صدر المتألهین در مبحث تلازم ما بین صورت و هیولا نتیجه گرفته است که هیولا در تقوم شخصی خود نیازمند صورت ما(صورتی مبهم و غیرمتعین)و نیز محتاج واحد بالعددی به نام جوهر مفارق است که دائما موجد صور است و هیولا را به وسیله آن فرد غیرمتعین از صورت محافظت مینماید،مبنای بسیار مستحکمی فراهم میکند تا وحدت موضوع در حرکت جوهریه کاملا توجیهپذیر باشد(4،ج /3ص 27 و /6ص 53).
از نظر صدر المتألهین اگر این نکته مورد توجه برخی از حکما،از جمله شیخ اشراق واقع میشد[نه تنها مسأله حرکت جوهریه برای ایشان کاملا قابل حل بود،بلکه]با استفاده از این مطلب حتی میتوانستند از حرکت کمیه نیز تلقی قابل قبولی داشته باشند،اما گویا به علت اینکه از وصول به این مطلب بازماندهاند،حتی نتوانستهاند از حرکت کمیه توجیه فلسفی داشته باشند و از همین رو،حرکت کمیه را انکار کردهاند و آن را به حرکت اینیه بازگرداندهاند."