چکیده:
هدف مقاله پیش رو، آن است که نشان دهد چرا در قلمرو عرفان، همواره این گونه یاد شده است که نخست بار، زنی از عشق و محبت الهی دم زده است. در این مقاله، با نگاهی ساختارشکنانه، نخست، تردد روانی رابعه در دو قلمرو عشق و عرفان کاویده و آسیب گاههای نگره عرفانی رابعه با تامل بر خصیصه های وابستگی، مازوخیستی و از خود بیگانگی او گزارده می شود. سپس در بخشی با عنوان رابعه به مثابه زن نارسیسیست، چرایی گرایش او به عرفان از منظری نوین تحلیل می گردد. نتیجه به دست آمده از این مقاله آن است که گرایش به عرفان، گاه می تواند پیامد نوعی واپس خوردگی در قلمرو زیست جهان دنیوی فرد باشد.
خلاصه ماشینی:
"در هر حال در فضل تقدم او گفته شده است«از سر اتفاق نیست که نخست،زنی از عشق حق به خلق و عشق خلق به حق دم میزند،چون به اقتضای طبیعت عاطفیاش،بهتر از مرد میتواند دریابد که برای دریافت جمال حق و نیل بدان،اگر هیچ راه است،راه عشق است و بدین جهت زنی ممتاز رابعه ولیه الله،بنیانگذار سیر و سلوک دشواری شد که از محبت و عشق محض آغاز گردید و سپس لون رابطۀ عاشقی و معشوقی بین انسان و خدا به خود گرفت و سرانجام به وحدت وجود و عقیدۀ فنا و بقا انجامید.
اما آیا عشق ورزیدن به خداوند و فنا شدن برای او و در او را میتوان از نظر ماهیت متفاوت از عشق شهوانی یا زمینی دانست یا اینکه ماهیت عشق همان است و تنها محمل و مطلوب تغییر یافته است؟ رابعه عدویه را همگان به عنوان زن عارف پذیرفتار آمدهاند،دربارۀ کیفیت و ماهیت عرفان او سخنها گفته و در آن باره بحثها کردهاند.
رابعه حال که احساس میکند محکوم به وابستگی است،به جای آنکه از پدر،مادر،شوهر و حامی فرمان برد،ترجیح میدهد به خدا خدمت کند و ازاینروست که بردگیاش را با چنان شور و حرارتی برمیگزیند که آنرا چونان بیان آزادیاش مییابد،اما تجلیل او از خداوند چنان است که گویی از مرد مورد علاقۀ خود تجلیل میکند؛ مردی که علاقه به او تبدیل به نوعی مذهب شده است."